I really like these ~
15 stories
Black Swan ∥ Vmin [Completed] by Dreamer_cupcake
Dreamer_cupcake
  • WpView
    Reads 17,546
  • WpVote
    Votes 3,224
  • WpPart
    Parts 20
من اون شب به خودم و اون قوی سیاه قول دادم. قسم خوردم، که فرشتمو به همه ی آرزوهاش برسونم. و اون روحشو به من بخشید، بالهاشو به من هدیه کرد، که تا آخر عمر، تا جایی که مرگ مارو از هم جدا کنه، مواظبش باشم. " ∷∷∷∷∷ سر پسر کوچکتر که روی شونه هاش به خوبی جاخوش کرده بود رو آروم بوسید. ماه طلایی از این فاصله خیلی دست یافتنی به نظر میرسید، انگار اگه میپرید و دستهاشو باز میکرد، میتونست به چنگش بیاره و میدونست که بعدش با تمام وجود و عشق اونو به پسر کناریش هدیه میکنه، هرچیزی رو میده تا اون خنده بزرگ شیرینشو دوباره و دوباره ببینه. "امشب ستاره ها خیلی نزدیک مان، بی نهایت درخشان و زیبا، انگار هرکدومشون دارن باهام حرف میزنن، میخوای بدونی دارن چی میگن جیمین؟ " پسر کوچکتر پوست نرم دست بزرگتر رو لمس کرد و انگشت هاشونو بین هم قفل کرد "چی میگن تهیونگ؟ " لبهاشو به گوش پسر چسبوند و زمزمه کرد "دارن میگن باید براش آماده باشیم، دارن میگن بالاخره نوبت ماهم میرسه" .... Cover by: Infectedfantasy Vmin/short story
Myosotis by bluishstory
bluishstory
  • WpView
    Reads 30,621
  • WpVote
    Votes 7,623
  • WpPart
    Parts 5
بکهیون یک پسر درونگراست که روزگارش رو با کتاب ها و فکرکردن به چانیول میگذرونه، اون واقعا هیچ دوستی تو مدرسه نداره و نقطه مقابلش چانیول، اون یه پسر برونگرای پرسروصداست که یه اکیپ دوستی کوچیک داره اما دلیل نمیشه با بقیه رابطه دوستانه نداشته باشه این یه داستان چند شاتیه موضوع کلیشه ای داره :) اما من نوشتمش چون فکرکردن بهش حس خوبی بهم میده و فکرمیکنم الان بیشتر از هر زمان دیگه ای بهو یکم حس خوب نیاز داریم... couple: chanbaek genre: زندگی روزمره، درام، مدرسه ای
RED by ommas_98
ommas_98
  • WpView
    Reads 19,984
  • WpVote
    Votes 3,538
  • WpPart
    Parts 30
+میتونی کنارم خوشحال باشی؟ -میتونم کنارت ناراحت باشم؟ غیر ممکنه... Chanbaek*Kaisoo*Sung hoon&park bogum*
Begin. by cigarettesyoon
cigarettesyoon
  • WpView
    Reads 58,879
  • WpVote
    Votes 7,895
  • WpPart
    Parts 16
" جانگکوک عزیز. من متوجه زخم های روی دست هات از زیر آستین بلندت شدم. این گل های یاس رو توی آب بذار و هر روز ی خورده از اون آب به دستات ، به زخمات بزن. توی افسانه ها میگن بوی گل یاس آدم رو جادو میکنه و باعث میشه گناهانش رو ترک کنه ".
If I Forget Your Name - [Completed] by theteara
theteara
  • WpView
    Reads 6,494
  • WpVote
    Votes 1,408
  • WpPart
    Parts 9
من جزئیات ده سال جنگ و تقلای تو رو نوشتم. برات نوشتم که چشمهات چطور عادت داشتن بدرخشن. چطور تارهای صوتیت با ارتعاش لطیفشون عادت داشتن معجزه بیافرینن. برات از تمام چیزهایی نوشتم که فراموش کردی. برات اسم آدمهایی رو نوشتم که دیگه به یادشون نمیاری. |نامجین - کوکجین| |انگست| |داستان کوتاه| BTS short fanfiction copyright © 2020 theteara
خون آبی ✥ نامجین؛ یونمین؛ ویکوک by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 365,778
  • WpVote
    Votes 62,194
  • WpPart
    Parts 61
تو جامعه ای که رنگ خون تعیین کننده ی طبقه ی اجتماعیه نمیشه دنبال عدالت گشت. شعار مدرسه ی ما این بود... درد زیباست. - پارک جیمین
20 Ways To Die In Summer by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 27,749
  • WpVote
    Votes 5,745
  • WpPart
    Parts 33
چند نکته رو قبل از خوندن بدونید. 1.این داستان برای کسانی که سابقه ی مشکلات روحی، افسردگی، اختلال خوردن و ... دارن اصلا مناسب نیست. 2. داستان سال ها قبل نوشته شده و از پروفایل واتپد دوستم با اسم دیگه ای یه مدت گذاشته شده الان فقط در حال ویرایش شدنه و از اونجایی که به سبک شرقی نوشته نشده داستان رو طوری نوشتم که تو کانادا اتفاق میفته. اینکه بیشتر شخصیت ها شرقی ان یکم تو ذوق میزنه اما سعی کنید با این چیزها کنار بیاید. من دارم فقط سعی می کنم افراد بیشتری رو از گروه ها توی داستان جا بدم تا تعداد بیشتری از خوندنش لذت ببرن. 3. داستان کاپلیه اما دختر پسری هم داره پس لطفا با خواهش برای به وقوع پیوستن اتصال بین کاپل هاتون به پی.وی حمله نفرمایید. کاپل های اکسو و بی تی اس داره. 4. میخوام جبران هیتر هایی باشید که نوشتن رو برای نویسنده ها تلخ میکنن و آرامش کسایی که یک قدم با از بین بردن خودشون، روحی یا جسمی فاصله دارن. دوستتون دارم. میا.
Before Our Spring - [Completed] by theteara
theteara
  • WpView
    Reads 79,565
  • WpVote
    Votes 15,154
  • WpPart
    Parts 48
تهیونگ به جیمین قول می‌ده. شب‌ها می‌گذرن، روز‌ها از راه می‌رسن. باد می‌وزه، قول‌ها شکسته‌ می‌شن و فصل‌ها عوض می‌شن؛ تابستون، پاییز، زمستون، زمستون، زمستون. و برف همیشه موندگاره. تهیونگِ من، تو می‌تونی قولی بدی که شکسته نشه، آفتابی که خاموش نشه، شبی که از راه نرسه؟ می‌تونی برف‌ها رو آب کنی؟ می‌تونی بهار رو صدا کنی؟ برای من، برای ما؟ |ویمین - یونمین - یونسئوک| |فلاف - انگست| BTS VMIN FANFICTION copyright © 2019 teara , Yeg 9.12.19 Trigger warning! Major character death.
Boy Meets Evil  by minnysugars
minnysugars
  • WpView
    Reads 71,180
  • WpVote
    Votes 13,252
  • WpPart
    Parts 38
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] همه چیز ازونجا شروع شد که هوسوک خیلی اتفاقی پا به خونه ی مین یونگی گذاشت! مین یونگی همون پسر قد کوتاه با چشم های سرخ رنگ و صورت کبودی بود که با تعریف کردن از رقص هوسوک در اجرای فستیوال هالووین بهش امید و اعتماد به نفس داده بود. هوسوک همیشه بدون اینکه بدونه چرا اونو دوست میداشت و راجع بهش کنجکاو بود اما متاسفانه زمانی شناختش که بدن خونیش توی دستشویی مدرسه پیدا شد... جانگ هوسوک هیچوقت نفهمید که چطور پا به دنیای سرد و تاریکی گذاشت که دروازه هاش توسط پسر مورد علاقش باز شده بود! 〰️✖〰️〰️✖〰️〰️✖〰️〰️✖〰️ Genres: scholastic, psycological, mystery, horror, philosophic ⚠️not a gay love story for just one group of shippers but something for all the armies to read, enjoy and shed pashmz :) Highest ranks: #1 in sope #1 in horror