centrifugal force
مهاجر همیشه بین ماندن و رفتن ، زندگیاش را رو به جلو میبرد ، میزبان هم همواره در پی ماندن و یا رفتن او ...
مهاجر همیشه بین ماندن و رفتن ، زندگیاش را رو به جلو میبرد ، میزبان هم همواره در پی ماندن و یا رفتن او ...
+ تو اول برو بالا، منم پشت سرت میام _ اگر بیوفتم من رو میگیری ؟ + نه، ولی توی مسیر برات دست تکون میدم ... (خلاصه داستان در پارت اول همین بوک قرار گرفته)
زمانی که اسمان رو به تاریکی میرود و خورشید را با بی رحمی درون خود میبلعد زیر سایه خروشان ماه یاد اور چشم هایی میشوم که بعد از هر اشتباه ،دستان من را سفت تر گرفت ، همراه من شد ، و به وقت لذت من را تیکه ای از بهشت دانست. اما حالا در این لحظه خانه ما خاکستری شده... . خاکستری که از جنس نگاه شعله ور زین مالیک. زین...
لیام بعد از دود شدنِ رویاهاش توی یک شب، از روی اجبار به شهر کوچیک و بینام و نشونی نقل مکان میکنه تا تجربهی یک زندگی ساده رو داشته باشه. اما اون شهر، راز تاریک و بزرگی رو توی دل خودش جا داده که این پسر رو ناخواسته درگیرِ خودش میکنه. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top) *June 17, 2024
لیام فقط با چند نگاه عاشقِ راکاستاری با چشمهای طلایی میشه. اما چیزی که راجع بهش نمیدونه، اینه که زین مالیک فقط یه راکاستارِ ساده نیست. Ziam Mayne Fanfiction. (Zayn Top)
Ziam- Zayn top (Liam power bottom) «ز: یعنی بهم پول میدی که بکنمت؟! ل: وقتی وارد جزئیات میشی، پیشنهادم شرم آور به نظر میاد!» وضعیت: کامل شده تاریخ شروع: ۱۴۰۳/۴/۲
"-از من چی میخوای؟ +بادیگارد پسرم باش!" ژانر: امگاورس/ فلاف/ اسمات. کاپل: زیام. (زین تاپ) -تمام شده-
در تاریکترین نقطهی جهان هستی، جایی که پژواک پلیدی و خندههای کریهانهی دیوان و شروران هراس بر دل هر موجود زندهای میانداخت، درست همانجایی که شیطان ایستاده بود، گل بابونه ای سر از خاک در آورد.
_خب گفتی چه کارایی بلدی؟ به هرجایی جز چشماش نگاه میکردم نمیتونستم بهش نگاه کنم ، فقط یه نگاه کافیه تا فلش بک به اون شب بزنم با نگاه خیره اش منتظر جواب بود _امم ..من .. خب من تازه مدرکمو گرفتم... یعنی کار ..سابقه کاری ندارم _باشه . مشکلی نیست از اونجایی که سفارش شده ای یه کاری میکنم برات، فردا ساعت 9 آفیس باش
پرواز قوها بالای آسمانی بی رنگ آزادی چه حسی دارد؟ سقوط چه حسی دارد؟ پرنده ای سلطنتی نمی توانی غرق شوی نمی توانی آواز بخوانی تنها محکوم به سفیدی انزوا و زیبا بودنی.. /شروع از ۱۲ آبان ۱۴۰۲/
||complete|| لیام یه پدره که عاشق دوتا بچه هاشه اما هری فکر میکنه اون باید بیشتر به خودش توجه کنه و همه وقتشو واسه بچه هاش نزاره اما لیام هفت ساله که با کسی قرار نذاشته"."
برنامه ها چیده می شن تا به هم بریزن قانون ها نوشته می شن تا زیرپا گذاشته بشن قلب ها عاشق می شن تا بشکنن فکر کنم بهش می گن قانون زندگی... [ZIAM], little bit [larry] and [shiall]
لیام از طبقه ی پایین داشت صداش میکرد، اما زین نمیتونست نگاهش رو از ستاره های بالای سرش ، توی آسمون تیره جدا کنه .برای ساعتها بهشون خیره شده بود تا شاید بفهمه ستاره راهنماش چرا داره اشتباه میکنه؟ زین خیره شده بود تا بفهمه چرا عاشق برادرش شده! -این داستان محارم نیست- ❌-Warning: you may think it's an Incest love story bu...
لیام بعد از مدت ها تحقیق و مطالعه به شهر پدرش که پر از اتفاقات رمزآلوده میره تا تحقیقاتشو عملی کرده و رازهای شهرو کشف کنه.. زین پسر پولداترین تاجر شهر هست که پسری خوش گذرون و شوخ طبعه.. طی اتفاقاتی زین و لیام با هم آشنا میشن.. ولی بعد از یه مدت زین تو یه دوراهی قرار میگیره و مجبور به تصمیم گیری میشه..تصمیمی که مرگ و...
ميدونم نميشه ولي من بايد موفق شم...... من بايد كاري كنم زنده بمونه.... خواهش ميكنم بزارين كه كمكش كنم...... فقط اين فرصت رو بهم بدين.......
لوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحمتش رو به باد میده و مجبور میشه تو یه پروژه ی جدید باورشو ثابت کنه... "...
تو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی ... . . . بدون اینکه نگاهمو از ماه کامل و نورانی بگیرم یه نفس عمیق کشی...
ز: من واقعا دوستت دارم! ل: دوست نداری! بهم نیاز داری، این فقط یه عادته که زود از سرت میوفته ز: اگه باورم نداری تمومش کن! دیگه نمیخوام سایه ام باشی. Ziam story Zayn top Maede🤟🏼💗
من پناهنده ام به مرز های تَنَت ... Ziam Mayne ❤💛 Larry stylinson 💙💚 Shiall 🖤💜
[completed] و تنها چیزی که اون شب دید بالای سفید شیری بودند که در تضاد با موهای پرکلاغی اون پسر بود!
-ازت متنفرم اشک هایی که خشک شد و هیچوقت نبارید #larry stylinson #larry #ziam #zayn #liam #naill_horan #Mafia #love
Highest ranking : #1 in fanfiction For more than four continuous months -داری محدودم میکنی! +نه... فقط دارم عاشقت میکنم. -نمیخوامش! +دست تو نیست... دست هیچکس نیست.
چی میشه اگه توی دنیایی که پاپی ها و پیشی ها روی دو تا سیاره جدا زندگی میکنن و رابطه خیلی خوبی با هم دارن، شاهزاده سیاره پاپیارس لیام پین تو اولین دیدار به پیشی کوچولوی سیاهی که شاهزاده میولیتنه دل ببنده و اون رو بدزده؟ وضعیت:[درحال آپ]
~COMPLETED~ به دنیا اومدن تو یه قصهی نوشته شده... زندگی کردن با یه سرنوشت مقدر شده... و مردن توسط یه محکومیت از پیش تعیین شده... . . . اما اون هیچوقت نمیدونست در پایان راه، به شروع خودش میرسه... ~ZIAM~ ~Short Story~ ~High Fantasy~ ~Parallel World~
[Completed] تو رفتی و اما حالا آخرین باری که بوسیدمت رو به یاد نمیارم. تو رفتی و اما حالا گوش هام دیگه دوستت دارم هایی از زبان تو نشنید. شاید حق باتو باشه، عشق ما اشتباهی جوونه زد و اما حالا دوباره روبهروم ایستادی... شاید دیگه عاشقت نباشم اما بیا این رو خوب به پایان برسونیم؛با من میرقصی؟
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!