mawni_o
- Reads 646
- Votes 116
- Parts 1
_ چیزی که میخوای بدست بگیری به زندگی همه ما وابسته است.. پس بهم بگو تضمین این که میتونی از پسش بر بیای چیه؟
_ من روحم رو به چشم هاش فروخته بودم و بین خنده هاش زندگی میکردم
لیوان مشروب بین دستش رو با حس پخش شدن صدای خنده های شیرینی توی سرش فشار محکمی داد ، شاید اگه اون لیوان بین انگشت هاش میشکست و شیشه هاش توی گوشتش فرو میرفت صدای خنده هاش قطع میشد
زبونش رو با لذت از تصور قطع شدن صدا روی دندون های بالاش کشید و صدای خنده کوتاه و بی روحش توی اتاق پخش شد
_ میدونی چشم هاش زیادی خوشگله
قدم هاش به سمت مرد کشیده شدن و رو به روش ایستاد، ادامه داد
_ و حالا چشم های ابیش رو برای تضمینت قربانی میکنم تنها پسر خاندان کیم دیگه قرار نیست چیزی رو جز اشک به چشم هاش ببینه
______
کاپل : کوکوی _ هوپمین
ژانر : انگست _ اسمات _ رمنس _ سیاسی