Larries I can't stop reading💙💚
9 stories
○DeMiurGe◎ by Don_Mute
Don_Mute
  • WpView
    Reads 74,733
  • WpVote
    Votes 15,501
  • WpPart
    Parts 58
+Larry & Ziam Futuristic Novel× من خلقت کردم, بهت جون دادم, تا واسه من باشی و به خواست من زندگی کنی... طوری که وقتی اراده کنم بمیری و وقتی بخوام زنده بشی! من خداتم هروبات, با من روی آتش دریا برقص, خون بریز و روش پایکوبی کن... واسه من زندگی کن! :فنفیک دارای محتواییست که شاید برای همه مناسب نباشد! +×+×+×+×+×+×+×+×+×+×++×+×+×+× #1_future #1_larrystylinson #1_harrybottom #1_ziammayne #1_science #3_gaylove
Friends with complication (Completed) by larry_shiiper
larry_shiiper
  • WpView
    Reads 80,844
  • WpVote
    Votes 11,770
  • WpPart
    Parts 65
چی میشه اگه هری و لویی به جای اینکه با هم باشن، عاشق همزادشون بشن؟ جایی که تاریخ بهم میریزه و هری، شیفته لوکاس تاملینسون میشه و لویی برای هرولد توییست جون میده فراتر از یه لری معمولی Larry × Hucas × Houis {پارت cast رو حتما ببینین} warnings : smut, alpha/beta/omega written by @lavinous
love beyond the galaxy by eileenmonro
eileenmonro
  • WpView
    Reads 20,619
  • WpVote
    Votes 1,694
  • WpPart
    Parts 12
larry+ziam مسئولیت کسب این افتخار بر دوش شماست... علم،کشور و دنیا به شما مدیونند. و این وظیفه شماست... کره ی زمین و هر چیزی که دوستش دارید رو ترک کنید.
Fuji {Lesbian} by itislavender
itislavender
  • WpView
    Reads 16,120
  • WpVote
    Votes 1,572
  • WpPart
    Parts 17
[Larry child] تاریکی همیشه جای پلیدی،زشتی و گناه نیست. تاریکی میتونه جای تنهایی باشه.. میتونه جای غم های هزارساله باشه.. جایی که تمام خاطرات نداشته اونجا کهنه میشن و حتی وجود نداشتنشون هم از بین میره.. و برای بیرون اومدن از این تاریکی،باید به درون روشنایی رفت. و این روشنایی چه چیزی..یا چه کسی میتونه باشه؟
Our Destiny (L.S) by Fff_Writer
Fff_Writer
  • WpView
    Reads 1,169,693
  • WpVote
    Votes 128,320
  • WpPart
    Parts 134
"من اسمش رو گذاشتم.... . . . سرنوشتِ ما..."
Broken Demon #1 by larryshadinn
larryshadinn
  • WpView
    Reads 354,044
  • WpVote
    Votes 43,154
  • WpPart
    Parts 157
لوییس تاملینسون.نمره الف رشته ی باستان شناسی ،پسرکوچولو و ریزه ای که تو سری خور بودنش بین المللی شده! پروژه ی بزرگی که قرار بود کل دپارتمان تاریخ باستان شناسی رو تکون بده و لویی تمام انرژیشو روش گذاشته بود ولی با یه کل کل ساده با استاد کلاس تمام زحمتش رو به باد میده و مجبور میشه تو یه پروژه ی جدید باورشو ثابت کنه... "موجودات ماورالطبیعه وجود خارجی ندارن!" یعنی...بیخیال!گرگینه؟خون آشام؟پری دندون؟هنوزم کسی به اینجور چرندیات باور داشت؟ ************************ هری استایلز.قد بلند ،قوی و مقتدر و تو یه کلمه "کامل!" گرگینه ای که همه ازش حساب میبردن و حتی جرات نداشتن مستقیم به چشمهاش نگاه کنن و مشکل اصلی کجا بود؟ اون یه بتای لعنتی بود و برای پیروزی تو جنگی که زیاد باهاش فاصله نداشتن نیاز به یه آلفا داشت،یه آلفای قوی و برای پیدا کردن اون آلفا مجبور بود به حرف یه پیشگوی کثیف اعتماد کنه و بعد چند سال فقط دوتا گزینه براش باقی مونده بود! زین مالیک،از لحاظ بدنی قوی،مقتدر،با یه هاله ی بزرگ و قوی که تمام اطرافیانش رو مجبور میکرد تا ازش حساب ببرن و تو یه جمله "اون میتونه یه آلفای خفن باشه!" و دومین گزینه...لوییس تاملینسون؟ فکر نکنم!
Broken Demon #2 by larryshadinn
larryshadinn
  • WpView
    Reads 189,915
  • WpVote
    Votes 27,583
  • WpPart
    Parts 192
تو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی ... . . . بدون اینکه نگاهمو از ماه کامل و نورانی بگیرم یه نفس عمیق کشیدم و از روی سقف به حیاط بزرگ و روشن زیر نور ماه خیره شدم... جنگ تموم شده بود.جفتم و تموم اعضای خانوادم با آرامش خواب بودن و من تمام عضلاتم سنگ شده بود!از وقتی تونستم بفهمم جریان چیه خودمو آماده نگه داشتم...میدونستم هرگز...هرگز نباید شدت گاردمو کم کنم.جنگ تموم شده بود ولی بزرگترین خطری .که میتونست خانوادمو تهدید کنه هنوز اون بیرون بود...یه هیولای شکسته....خودم
Ocean is your eyes[L.S] by Beti_Tommo
Beti_Tommo
  • WpView
    Reads 12,806
  • WpVote
    Votes 2,222
  • WpPart
    Parts 7
لویی نمیتونست چیزی رو که میبینه باور کنه...یه پسر وحشت زده وسط اون آب شناور بود یه پسر وحشت زده خیلی زیبا که مثل ماهی دم داشت و روی اون رو پولک های براق سبز رنگ پوشونده بود...به همون اندازه که این غیر واقعی و غیر قابل باور و افسانه ایه ،اون درست جلوی چشماشون بود،حقیقی،زیبا و سردرگم ...یه پری دریایی که جلوی دیدگان شوک زده همه اونها داشت وسط آکواریوم شنا میکرد و هیچ راهی وجود نداشت که بشه منکر این حقیقت شد و اهمیتی نداشت چقدر با منطق و شنیده ها و دانایی لویی و بقیه اون دانشمند ها در تضاد و مغایرت باشه... یا... داستان دانشمند جوونی که میخواد بزرگترین کشف دنیای زیست شناسی رو به اقیانوس، ینی خونه اش برگردونه ولی در میونه راه میفهمه خونه اون فقط آغوش خودشه!
King Of My Heart~L.S[Completed] by gisustylinson
gisustylinson
  • WpView
    Reads 80,441
  • WpVote
    Votes 13,813
  • WpPart
    Parts 44
و عشق، بی هیچ ریشه ای، می روید در قلبِ تو... بی هیچ نجوایی، فریاد میکشد و حل میشود میانِ سرخیِ رگ هایت... ___ اواخر قرن هجده میلادی. سلطنت...دیدار...مرگ...سرنوشت... و جرقه ی عشقی نافرجام. بهار97