must read them befor you die
9 histórias
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED de mayda_fanfic
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
mayda_fanfic
  • Leituras 356,596
  • Votos 59,236
  • Capítulos 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
نبودنت de _incnt
نبودنت
_incnt
  • Leituras 3,737
  • Votos 890
  • Capítulos 8
نبودن. [ ن َ دَ ] (مصدر منفی) عدم. نیستی. وجود نداشتن. معدوم بودن. مقابلِ بودن. Ziam.
Sea's whisper [L.S | Z.M] de Namelessaa
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Namelessaa
  • Leituras 193,788
  • Votos 44,403
  • Capítulos 60
«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»
Louten~[L.S] de larry_diary
Louten~[L.S]
larry_diary
  • Leituras 77,609
  • Votos 17,915
  • Capítulos 34
یه اتفاق ساده و کوچیک باعث شد زندگی هری برای همیشه تغییر پیدا کنه . چه خوبه که از اتفاق های ساده و کوچیک ساده رد نشیم. این شما و این داستات زندگی هری و هم خونه جدیدش هم خونه ایی که از یک جعبه کفش کنار خیابون ، راه به آغوش گرم هری پیدا کرد. به زندگی در کاتونیا خوش آمدید.
Royal Blue [L.S|Mpreg] de siler_xr
Royal Blue [L.S|Mpreg]
siler_xr
  • Leituras 57,512
  • Votos 12,831
  • Capítulos 30
×on going× زندگی ای که بعد از ملاقات با چشم هاش به رنگ آبی سلطنتی در میاد.
Russian Roulette [L.S] de Herawx
Russian Roulette [L.S]
Herawx
  • Leituras 12,135
  • Votos 1,633
  • Capítulos 6
خدا لبات رو ساخته برای بوسیدن و چشمات رو برای پرستیدن، دستات رو برای گرفتن و سرت رو برای بغل کردن...
EMPTY NOTE de AsraAghaii
EMPTY NOTE
AsraAghaii
  • Leituras 31,194
  • Votos 6,158
  • Capítulos 10
غریبه‌ام با هویتی که از آن منه و نیست. راهی برای نجات پیدا نمیکنم. هیچ چیز رو بخاطر نمیارم. چیزی برای فکر کردن ندارم. حتی به یاد نمیارم این درد از کجا نشات میگیره. هیچ چیز رو به یاد نمیارم.
Always You [L.S] ~ By Miss X de larry_diary
Always You [L.S] ~ By Miss X
larry_diary
  • Leituras 3,279,114
  • Votos 302,788
  • Capítulos 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...
Cancer [L.S] (Completed) de blueVaruna
Cancer [L.S] (Completed)
blueVaruna
  • Leituras 49,936
  • Votos 7,893
  • Capítulos 17
میدونم که قول دادم اجازه ندم چیزی بینمون فاصله بندازه ولی میدونی که... رقیب من سرسخت تر از این حرفا بود... . ( Larry Stylinson AU ) Written by: Fatemeh [Fatemeh, stylinson_ff, 2016]