Select All
  • Cancer
    34.9K 8.7K 20

    "بکهیون... محض رضای خدا. من می‌دونم که از زندگی چه‌چیزی میخوام. اینکه تو رو داشته باشم، خب؟ اما تو... تو نمی‌دونی. نمی‌دونی چه‌چیزی میخوای. از زندگی، من، حتی خودت! بهم میگی ازدواج کنم و بعد بابتش بازخواستم می‌کنی. من رو می‌بوسی و روز بعد میگی که عشقم احمقانه‌ست. ازم میخوای تمومش کنم و بعد شاکی میشی که چرا ازت دوری کرد...

    Completed  
  • Born In Auschwitz
    15.8K 4.3K 13

    "و نه عزیزِ من، نه. من سی و هشت سال پیش در آلمان متولد نشدم. من توی بغل هیچ پرستاری و در هیچ خونه‌ی اعیانی‌ای به دنیا نیومدم. محل تولد من همینجاست، این اردوگاه نفرین شده، اینجایی که تو دست‌های لرزانت رو دورم می‌پیچی... و بهم این توانایی رو میدی که با دیدنت، هر لحظه و هر ثانیه، بمیرم و یک‌بارِ دیگه متولد بشم..." [KAIHU...

    Completed  
  • Minstrel
    5.9K 1.6K 17

    "بکهیون، جوان‌ترین راننده فرمول وان دنیا، یازده سال برای رسیدن به بزرگ‌ترین آرزوش تلاش کرد اما درنهایت، پیشنهاد قرارداد کمپانی رنو رو بخاطر بزرگ کردن پسرش جونگین رد کرد. بکهیون تصمیم گرفت پنج سال دیگه هم صبر کنه و درست زمانی که می‌خواست برای همیشه به فرانسه برگرده، با پارک چانیولی که همراه پسرش سهون از خونه فرار کرده...

  • The Good, the Bad and the Hungry | REGULUS BLACK
    235K 13.7K 54

    ❝What do you mean, you came for the food? ... why would we have snacks here?!❞ ❝You were called the Death-EATERS, excuse me for jumping to conclusions!❞ ▬▬▬▬ There was a fine line between brave and stupid and Georgie Humphreys took pride in crossing it on a daily basis; from wandering into the Slytherin Common Room to...