filo's favourite:")
17 stories
Free Hugs [Namkook] by TheNelin
TheNelin
  • WpView
    Reads 887
  • WpVote
    Votes 209
  • WpPart
    Parts 1
「Free Hugs 🪴」 𖦹 Namkook 𖦹 Romance, Fluff 𖦹 Translator: Nelin 𖦹 Writer: Themarmalade "بغلِ مجانی" "همه‌مون به یک نفر نیاز داریم" نامجون دوباره با نوشته‌ی "بغل مجانی" توی پارک ایستاد؛ این کار قرار نبود نتیجه بده اما... دونده‌ی جذاب به سمتش اومد و بغلش کرد؛ آغوشش مثل بار اول، حس بهشت می‌داد و تمام تنش و اضطراب رو از بدنش بیرون کشید! Namjoon Day 🐨💚
The Last Sunflower: Another Story [sope] Completed by sara_ac_purple
sara_ac_purple
  • WpView
    Reads 6,702
  • WpVote
    Votes 1,107
  • WpPart
    Parts 6
نامه ی مهم افسر کیم تهیونگ، سرهنگ جانگ هوسوک رو به اون بندرگاه کوچیک و بار "پیول" می رسونه. اما هوسوک هیچ ایده ای نداشت که بارمن اون بار، مین یونگی، قراره معادلات ذهنیش رو بهم بریزه..! ~داستانی دیگر از شهر ساحلی همیشه شلوغ و پر هیاهو~ **این داستان بخش دوم The last sunflower vkook محسوب میشه، اما شخصیت های اصلی اون متفاوت ان** 🌻🌻🌻🌻🌻🌻🌻 نام: آخرین آفتابگردون : داستانی دیگر❤ کاپل: سپ ، ویکوک ژانر: رمنس، انگست، اکشن، اسمات مینی فیک #minific
The Last Sunflower 🌻 [Vkook] Completed by sara_ac_purple
sara_ac_purple
  • WpView
    Reads 4,956
  • WpVote
    Votes 965
  • WpPart
    Parts 4
کی فکرش رو می کرد روزی دنیای کوچیک جونگ کوک انقدر بزرگ بشه که بتونه عشق رو توی خودش جا بده..؟ "همون طور که به کلمات پسر فکر می کرد، دستش رو جلو برد و کتابش رو بین دست هاش گرفت: ولی اون شکلات ها می تونن تلخ ترین لحظه هات رو هم شیرین کنن. تو دو تا شکلات داری؛ پس یکیش رو زمانی بخور که احساس تلخی کردی..." نام: آخرین آفتابگردون 🌻 The Last Sunflower 🌻 ژانر : رمنس، روزمره، انگست کاپل: ویکوک #multishot چند شاتی
Time; YoonMin | Per Translation by StoryTeller_Mia
StoryTeller_Mia
  • WpView
    Reads 62,158
  • WpVote
    Votes 12,716
  • WpPart
    Parts 38
زمان | Time خلاصه: پارک جیمین ناراحت و تنهاست؛ پارتنری که 15 سال باهم بودن، از نظر احساسی و فیزیکی بعد از سالها سواستفاده و سورفتار اون رو رها کرد و روش اثر بدی گذاشت و باعث شد توی تمام زندگی همچین احساس سنگینی داشته باشه. اون آرزو می کنه یه شانس دیگه برای برگشت به عقب داشته باشه و توی اون زمان که تو دبیرستان بودن؛ دیگه احساسات اون مرد رو نپذیره. یه تصادف، یه تغییر، یه شانس.. وقتی جیمین با یه ماشین تصادف میکنه و به سمت مرگش ته یه دریاچه ی یخ زده می بره جیمین میدونه که قرار بمیره اما با اینکه فقط 30 سالشه از این رفتنش خوشحاله. هرچند، مرگ نقشه دیگه ای برای این مرد داره. مرگ به جیمین پیشنهادی رو میده که همیشه می خواسته. یه شانس دوم. تنها نکته ای که وجود داره اینکه اون دوباره تو 30 سالگی، همین روزی که کشته شده؛ خواهد مرد اما تو این زمان به سن 15 سالگیش برمیگرده تا زندگیش رو دوباره شروع کنه. جیمین هم با اشتیاق و بدون توجه به عواقب این تصمیم قبول میکنه. چه اتفاقی میوفته وقتی همین قدم، تمام دنیاش رو تغییر بده. چه اتفاقی میوفته وقتی به خودش اجازه میده که با نوجوون پردردسر و تنهایی که سال ها قبل به خاطر ترس ازش کناره گرفته رو به روشه و اون رو بپذیره. چه اتفاقی میوفته اگه اون چیزی که قلبش این همه سال نداشته رو (عشق)،
Petals and Ink [Yoonmin] by TheNelin
TheNelin
  • WpView
    Reads 46,152
  • WpVote
    Votes 5,639
  • WpPart
    Parts 18
「Petals and Ink 🥀」 𖦹 Yoonmin and Kookv 𖦹 Romance, Fluff, Fantasy, Smut 𖦹 Translator: Nelin 𖦹 Writer: SugarandMint جیمین؛ پسری با لبخند نفس‌گیر، پسری که با گل‌ها حرف می‌زد. پسری که یونگی بوسیدش، کسی که بیشتر از یک بار جونش رو نجات داد. برای یونگی خیلی سخت بود که تمام احساساتش رو توی یک یا حتی چند کلمه بگنجونه. هر اسمی که داشت، عمیق بود؛ از قفسه‌ی سینه‌ش بیرون می‌زد و به نوک انگشت‌های دست و پاش می‌رسید، گیجش می‌کرد، نفس‌ کشیدن رو براش دشوار می‌کرد! این حس علاقه و عشق بود؛ همینطور نگرانی و ترس... چون نمی‌تونست آینده رو پیش‌بینی کنه و نمی‌دونست چی در انتظارشونه. فقط میدونست همه‌ی این‌ها کنار هم بد نیست، و دقیقا همین پسر رو می‌ترسوند. چون یونگی همه‌ی بدی‌ها رو چشیده و بهشون عادت کرده بود.
DADDY IS MY UNICORN by silvia_wr
silvia_wr
  • WpView
    Reads 253,081
  • WpVote
    Votes 42,283
  • WpPart
    Parts 46
🌈🦄- ددی؟ می‌دونستی تو یونیکورن منی؟ جانگکوک با چشمایی بیرون زده به پسر روبه‌روش نگاه می‌کنه. - ها؟ من؟ دقیقا منظورت منم تهیونگ؟ احیاناً حرفت و برعکس نگفتی کیتن؟ تهیونگ روی خزای گربه‌اش دست کشید و نچی کرد. - منظورم دقیقا خود خودت بودی ددی کوک. جانگکوک با کنجکاوی پشت میزش نشست و دست به سینه شد. - خب حالا چرا من یونیکورن کیتنمم؟ - می‌دونستی یونیکورنا آرزوها رو برآورده میکنن؟ مثل تو! لبخند عمیقی روی لبای ددیِ تهیونگ میشینه که بیشتر اون و شبیه یه خرگوش می‌‌کرد تا یه یونکیورن رنگی رنگی! - آرزوی تو چیه؟ - تو! آرزوی من تو بودی که خودت ارزوم و برآورده کردی. پس تو یونیکورن افسانه‌ای منی! 🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄🌈🦄 🌈NAME: DADDY IS MY UNICORN 🌈GENRES: FLUFF_ROMANCE_COMEDY_OMEGAVERS_MPREG 🌈MAIN COUPLE: KOOKV 🌈SIDE COUPLE: YOONMIN Up time: fridays 22:00
「𝕲𝖚𝖊𝖗𝖓𝖎𝖈𝖆; 𝔇𝔢𝔰𝔦𝔯𝔢𝔰 𝔊𝔯𝔞𝔳𝔢𝔶𝔞𝔯𝔡 𝐥𝐥 𝖛𝖐𝖔𝖔𝖐」 by __Nili__
__Nili__
  • WpView
    Reads 2,999
  • WpVote
    Votes 342
  • WpPart
    Parts 8
「 گِـرنیـکآ؛ مدفنِ آرزو‌ها 」 ᯈ𝐀𝐛𝐨𝐮𝐭 𝕲𝖚𝖊𝖗𝖓𝖎𝖈𝖆; 𝔇𝔢𝔰𝔦𝔯𝔢𝔰 𝔊𝔯𝔞𝔳𝔢𝔶𝔞𝔯𝔡: گِرنیکا؛ شهری که خاکستر شد. تکرارِ بی‌رحمانه‌ی تاریخ بر مردم، به دستِ مدعیانِ ناسیونالیسم... داستانی عاشقانه، در بُحبوحهٔ آغازِ وحشت‌هایِ جنگ جهانیِ دوم در اسپانیا! ᯈ𝐂𝐨𝐮𝐩𝐥𝐞: 𝐕𝐤𝐨𝐨𝐤 ᯈ𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐇𝐢𝐬𝐭𝐨𝐫𝐢𝐜𝐚𝐥, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞, 𝐖𝐚𝐫, 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭,𝐒𝐨𝐜𝐢𝐚𝐥 𝐂𝐫𝐢𝐭𝐢𝐜𝐢𝐬𝐦, 𝐏𝐨𝐥𝐢𝐭𝐢𝐜𝐚𝐥 𝐂𝐫𝐢𝐭𝐢𝐜𝐢𝐬𝐦, 𝐒𝐦𝐮𝐭 ᯈ𝐀𝐮𝐭𝐡𝐨𝐫: 𝐍𝐢𝐋𝐢
Little One by iamnotshadi
iamnotshadi
  • WpView
    Reads 69,544
  • WpVote
    Votes 10,116
  • WpPart
    Parts 28
دو تا آیس امریکانو با یه بستنی توت فرنگی... ^^ یعنی قرار اون کوچولو با چشمای بزرگ عسلیش هر روز به من خیره بشه و تا عمق وجودم سر بکشه؟ A Sope fanfiction Written by VIO Book 1 of The One series [Highest ranking so far] #1 in iran #1 in btsfanfic #1 in cute #2 in fluff #2 in sope #3 in suga #3 in jhope #4 in bangtan
Last One by iamnotshadi
iamnotshadi
  • WpView
    Reads 20,747
  • WpVote
    Votes 3,034
  • WpPart
    Parts 11
این چیزیه که تو رو مین یونگی و منو جانگ هوسئوک می کنه A sope fanfiction Genre : [ Romance-Drama-Smut-School life] Book 2 of The One series این کتاب داستانی مستقل از کتاب اول رو داره و می تونین بدون نیاز به پیش زمینه این کتاب رو بخونین
20 Ways To Die In Summer by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 27,750
  • WpVote
    Votes 5,745
  • WpPart
    Parts 33
چند نکته رو قبل از خوندن بدونید. 1.این داستان برای کسانی که سابقه ی مشکلات روحی، افسردگی، اختلال خوردن و ... دارن اصلا مناسب نیست. 2. داستان سال ها قبل نوشته شده و از پروفایل واتپد دوستم با اسم دیگه ای یه مدت گذاشته شده الان فقط در حال ویرایش شدنه و از اونجایی که به سبک شرقی نوشته نشده داستان رو طوری نوشتم که تو کانادا اتفاق میفته. اینکه بیشتر شخصیت ها شرقی ان یکم تو ذوق میزنه اما سعی کنید با این چیزها کنار بیاید. من دارم فقط سعی می کنم افراد بیشتری رو از گروه ها توی داستان جا بدم تا تعداد بیشتری از خوندنش لذت ببرن. 3. داستان کاپلیه اما دختر پسری هم داره پس لطفا با خواهش برای به وقوع پیوستن اتصال بین کاپل هاتون به پی.وی حمله نفرمایید. کاپل های اکسو و بی تی اس داره. 4. میخوام جبران هیتر هایی باشید که نوشتن رو برای نویسنده ها تلخ میکنن و آرامش کسایی که یک قدم با از بین بردن خودشون، روحی یا جسمی فاصله دارن. دوستتون دارم. میا.