kookie_vkok4ever
- Reads 5,833
- Votes 864
- Parts 11
«𝑐𝑜𝑚𝑝𝑙𝑒𝑡𝑒𝑑»
-دلم برای بارون تنگ شده بود!
با چشم های غمگینش بهم نگاه کرد و صدای زیباش که زمزمه وار چیزی میگفت توی گوشم پیچید...
-هودی هایی که نمی تونی بپوشیشون... بارونی که نمیتونی با چتر زیرش قدم بزنی...
سرمایی که نمیتونی حسش کنی چه دلتنگی داره؟!
❀𝑛𝑎𝑚𝑒: 𝐼 𝑙𝑜𝑣𝑒𝑑 ℎ𝑖𝑚
❀𝑐𝑜𝑢𝑝𝑙𝑒: 𝑘𝑜𝑜𝑘𝑣
❀𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟: 𝑘𝑖𝑚 𝑟𝑜𝑚 𝑟𝑜𝑚
❀𝑔𝑒𝑛𝑟𝑒: 𝑠𝑎𝑑, 𝑟𝑒𝑣𝑖𝑒𝑤 𝑚𝑒𝑚𝑜𝑟𝑖𝑒𝑠, 𝑠𝑎𝑑 𝑒𝑛𝑑