Ziam❤
114 stories
Crazy in Love [Z.M,L.S] by negR99
negR99
  • WpView
    Reads 112,257
  • WpVote
    Votes 13,422
  • WpPart
    Parts 38
_ نشستم کنار پنجره، سیگارم رو روشن کردم و رفتنش رو دیدم.. + بعدش رفتی دنبالش؟ _ نه ، یه پاکت سیگار کشیدم ، گفتم شاید برگرده.. + بعدش چی؟ رفتی دنبالش؟ _ نه رفتم همه وسایلش رو جمع کردم که یادگاری ازش نمونه... + انداختی دور؟؟ _ نه، گذاشتم تو انبار.. + باید از شرشون خلاص میشدی... _ دیوونه شدی احمق؟ شاید برگرده!
Part of he[Z.M] by Spzolfax
Spzolfax
  • WpView
    Reads 30,832
  • WpVote
    Votes 5,313
  • WpPart
    Parts 54
زین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمی‌خوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمی‌خواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخن‌هاش گرفت. -تو بهم.. تو بهم قول داده بودی زی تند تند پلک می‌زد تا از ریزش اشک‌هاش جلوگیری کنه اما موفق نشد و اولین قطره‌ی اشک زمانی از چشم‌هاش پایین افتاد که زین با بی‌رحمی بازوش رو از دست اون بیرون کشید. -قولی در کار نبود؛ همه‌ش بازی بود. با عصبانیت غرید و روش رو از اون برگردوند. -برو سراغ زندگیت! گفت و با اخم راه اومده رو برگشت و این لیام بود که با اشک به جای خالی اون چشم دوخت و به صدای بلند اون تو ذهنش گوش سپرد -فراموش نکن احساس من به تو واقعی ترین چیز تو این بازیه! از نظر تو شکست چیه؟! از دست دادنِ کسی؟! زمین خوردن تو راه موفقیت؟! نمیدونم.. اما از نظرِ اون.. شکست تنها و تنها رفتنش بود.. همین! رفتنی که اتفاق افتاد نه تنها قلبِ اون رو.. بلکه قلب هر دوی اون ها رو اسیر خودش کرد و حالا.. اینجا.. دقیقا کنارِ میدانِ ساعت.. دیگه چشم های اون پسر نمیخندید و این.. عمق فاجعه بود! فاجعه ای که ناخواسته رخ داده بود و اون رو کشته بود.. اما باید پا پس می‌کشید؟ Start: 5 January 2020
،،Darken/Ziam,, by oned_fanfic
oned_fanfic
  • WpView
    Reads 76,101
  • WpVote
    Votes 12,724
  • WpPart
    Parts 40
اگر قرار به نماندن است؛ بی خداحافظی برو! بگذار انتظار، همان تکه نخی باشد که بعد از تو مرا وصل می‌کند به زندگی ...
نگون سار cyclamen  by Farapo21
Farapo21
  • WpView
    Reads 28,948
  • WpVote
    Votes 5,758
  • WpPart
    Parts 58
[ کامل شده] مثل گلی که با تابستون و زمستون بسازه ، با گرما و سرمای زندگی ساختم ‌ تا فقط ناجیم رو ببینم. اما اون فقط یه پرتگاه عمیق بود . یه سیاهی مطلق که تمام امیدم رو محو کرد . و من دیگه نمیتونم به امید اینکه میشنوه ، شبها باهاش حرف بزنم... ~~~~~~~~ **اسامی ذکر شده در داستان هیچ ارتباطی با اشخاص در دنیای واقعی ندارند و صرفا ، برای درک و لمس بهتر داستان به عاریه گرفته شدند** 🔴 زیام
+14 more
ziam smut by zayngetsthepayne
zayngetsthepayne
  • WpView
    Reads 824,867
  • WpVote
    Votes 10,767
  • WpPart
    Parts 80
from ao3. credit beginning of each part. if you see your work, and don't want it on here, message me and I will take it down.
UNKNOWN (Z.M) Persian Translate (Completed) by aszm2002
aszm2002
  • WpView
    Reads 21,338
  • WpVote
    Votes 5,357
  • WpPart
    Parts 33
زین : زندگی من عالی بود ، خیلی بهتر از عالی ! اما وقتی که تو شروع به تعقیب کردنم کردی زین : همه چی بهم ریخت زین : همه چی ... زین : اصلا ، تو کی هستی ؟ ناشناس : صدام کن پین Persian translate Cover by @callme_afsoon Translated by : Sun @sunset00q Asra
Z END by niohiomio
niohiomio
  • WpView
    Reads 33,802
  • WpVote
    Votes 8,095
  • WpPart
    Parts 35
اونا میگن "عاشق شدن کار آسونیه. قسمت سخت ماجرا نگه داشتن عشقیه که پیدا کردی." توی دنیایی که داره به آخر میرسه و به جای آدما زامبیا داخل خیابوناش راه میرن، این جمله معنای کاملا متفاوتی پیدا میکنه. A Ziam Story [Highest ranking: #1 - Horror] [Completed]
Violet♡[Ziam] Season 1 Completed by ngra20
ngra20
  • WpView
    Reads 159,447
  • WpVote
    Votes 22,021
  • WpPart
    Parts 92
بقراط میگه هر آدمی یکی از رنگ های آبی، قرمز، سبز یا زرده اما من میگم تو ویولتی... زیباترین تناژ بنفش💜 "اگه روحیه حساسی دارید خوندن این بوک رو بهتون پیشنهاد نمیکنم" آپ نامنظم
[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ] by oned_fanfic
oned_fanfic
  • WpView
    Reads 184,736
  • WpVote
    Votes 28,559
  • WpPart
    Parts 53
لیام از طبقه ی پایین داشت صداش میکرد، اما زین نمیتونست نگاهش رو از ستاره های بالای سرش ، توی آسمون تیره جدا کنه .برای ساعتها بهشون خیره شده بود تا شاید بفهمه ستاره راهنماش چرا داره اشتباه میکنه؟ زین خیره شده بود تا بفهمه چرا عاشق برادرش شده! -این داستان محارم نیست- ❌-Warning: you may think it's an Incest love story but it's not. Be at ease. -COMPLETED-
Diplomat ~ by : Atusa20 by atusa20
atusa20
  • WpView
    Reads 197,755
  • WpVote
    Votes 33,528
  • WpPart
    Parts 63
-من نخست وزیرم لیام...این مسخره بازیو تمومش کن +تو نخست وزیری منم همسر نخست وزیرم...این بحثم همینجا تمومه a story by : Atusa20 No. 1 in fanfiction 😎