Select All
  • Diplomat ~ by : Atusa20
    193K 33.2K 63

    -من نخست وزیرم لیام...این مسخره بازیو تمومش کن +تو نخست وزیری منم همسر نخست وزیرم...این بحثم همینجا تمومه a story by : Atusa20 No. 1 in fanfiction 😎

    Completed  
  • Stranger Love‌[Ziam Fanfiction]
    118K 16K 39

    {completed} -من‌ از همه چیز میترسم، از مردم، از رنگ ها، از دردها، حتی از خودم و هرچیزی که توی گذشته لعنتیم بود! اما چرا از تُ نمی‌ترسم؟! از عشق تُ، از رابطه با تُ، من هر ذره از وجود لعنتیو میخوام؛ پس بیا و منو با روحت ارضا کن! Baby, let me love you Goodbye.

    Completed   Mature
  • SYNDROME [ZiamFanfiction]
    111K 19K 52

    COMPLETED Ranking #1 in Fanfiction -حداقلش من همینی ام که هستم، تو کی هستی پشت نقاب هات ؟! +من همون لعنتیم که قرار بود عذابت بدم، ولی نمیدونستم با عذاب دادنت خودمم نابود میشم !

    Completed   Mature
  • pretty boy (Persian Translation)
    432K 70.1K 104

    [COMPLETED] niazkilam: من لیاقت تورو ندارم fakeliampayne: تو لیاقت بیشتر از من رو داری fakeliampayne: تو لیاقت تموم ستاره‌های آسمون رو داری Ziam Mayne Fan-Fiction #1

    Completed  
  • fools gold (Ziam)(mpreg)
    276K 37.4K 50

    تو میتونی بهم اخم کنی. بهم بی‌محلی کنی. بخاطر ضعیف بودنم مسخرم کنی. میتونی بهم گشنگی بدی. میتونی کاری کنی گریه کنم. کاری کنی که از درد زجه بزنم. تو میتونی خوردم کنی. زیر پات لهم کنی. تو میتونی منو به خاک سیاه بشونی لیام‌ اما با همه‌ی اینا من بازم عاشقتم :))))

    Completed   Mature
  • Unfelling |ziam|
    67.8K 8.1K 37

    _زین به نفعته تسلیم شی وگرنه شلیک میکنم ... +تو این کارو نمیکنی لیام.... ما تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم اره ما قلبامون براي هم ميتپيد ولي تفنگارو به سمت هم نشونه گرفتيم صدای شلیک بلند شد سکوت همه جارو فرا گرفت ... خون ريخت رو زمين... لبخند زدم ...و زیر لب گفتم : "تفنگ من تيري توش نبود من همیشه عاشق تو بودم لیام...