Larryyyy
26 stories
Sunflower(LS) by tommo_iran
tommo_iran
  • WpView
    Reads 8,932
  • WpVote
    Votes 1,407
  • WpPart
    Parts 7
گمشده لویی تاملینسون آخرین بار دیده شده: 2021-24-12 سن: نوزده جنسیت: مذکر مو: خرمایی چشم: آبی قد:"4'5 (cm 165 ) لویی، ما هر زمان که آماده بودی برای تو این جاییم. ما میتونیم گوش بدیم و در مورد چیزی که به تو کمک میکنه صحبت کنیم و تو رو امن نگهداریم. به 000 116 زنگ بزنید یا پیام بدید. رایگان، 24 ساعته و محرمانه!
Little Stranger(LS) by tommo_iran
tommo_iran
  • WpView
    Reads 97,107
  • WpVote
    Votes 9,505
  • WpPart
    Parts 31
Can you feel the things I feel right now with you Take my hand There's a world I need to know ~~Little Stranger
Little Man (L.S) by Mahi_tala
Mahi_tala
  • WpView
    Reads 72,306
  • WpVote
    Votes 7,442
  • WpPart
    Parts 39
یه خواب طولانی . . . و وقتی بیدار میشی همه چی عوض شده !!
We made it [L.S] by curlycarrot46
curlycarrot46
  • WpView
    Reads 10,995
  • WpVote
    Votes 3,682
  • WpPart
    Parts 18
"میخوای همه چی خراب شه؟..من هیچی...خودتو ببین...اگر بفهمن تمام آرزوهات نابود میشن." "خیلی وقته خوندن دیگه آرزوی من نیست." "پس آرزوت چیه؟" "تو..." "اما...این شدنی نیست.اونا می‌فهمن و اونموقع کاری از دست ما برنمیاد." "تا وقتی که دستات تو دستام باشن از پس هرکاری برمیام..."
Strawberry Boy (Larry Stylinson) by ImNikiStylinson
ImNikiStylinson
  • WpView
    Reads 2,631
  • WpVote
    Votes 302
  • WpPart
    Parts 5
همه چیز اون پسر صورتی بود:] حتی روحش!
Last person[L.S] by adrianaaaaa79
adrianaaaaa79
  • WpView
    Reads 243
  • WpVote
    Votes 60
  • WpPart
    Parts 3
ل-"ببخشید... اینجا نوشته تعداد عشاقی که هر فرد به طور متوسط... در طول زنگیش دارد؛ ده و نیم عدد میباشد" _"درسته خیلی زیاد بنظر میرسه" ل-"زیاد، نخیر... کمه!... ده و نیم تا کمه" _"هر چی تو بگی" بعد از کمی فکر کردن یه دفترچه و خودکار از داخل جعبه در آورد و یه صفحه از دفترچه رو باز کرد و نوشت: . . . . (( آدمایی که تا حالا باهاشون خوابیدم ))
Be a good baby (Persian Translation) by Larry_iran
Larry_iran
  • WpView
    Reads 24,186
  • WpVote
    Votes 3,554
  • WpPart
    Parts 12
"سر جای من نشستی." "ا-اوه، ب-ببخشید." یا جایی که لویی یه پسر کوچیک معصومه که دوست داره فلاور کراون بپوشه و هری یجورایی یه عوضیه که اتفاقی این پسر لکنت دار تبدیل به نقطه ضعفش میشه. Original Story By: @Larryinboxers
The manager [L.S/Z.M] by _mahdisi___
_mahdisi___
  • WpView
    Reads 26,415
  • WpVote
    Votes 2,331
  • WpPart
    Parts 13
همه چيز از يه تصادف شروع شد ! هري پسريه ك توي منجلاب بدبختي دست و پا ميزنه ك روزي از روز ها شانس در خونشو به صدا در مياره...! اصلا شانس چيه؟ يه جفت چشم ابي؟ هشدار: بي دي اس ام زيام / لي تاپ( دام) لو تاپ( دام)
Fake by fatemed21
fatemed21
  • WpView
    Reads 134,875
  • WpVote
    Votes 12,684
  • WpPart
    Parts 48
همه چیز قرار نیست طبق برنامه پیش بره در حال ویرایش (بعضی پارت‌ها تغییرات خیلی جزئی و غیرضروری دارن)
Real punch [l.s_z.m] by rayan1998tab
rayan1998tab
  • WpView
    Reads 21,343
  • WpVote
    Votes 2,914
  • WpPart
    Parts 20
داستان لرييه و زيام هم داره هری- قرار نیست فرار کنم... محمد از تک خنده مرد روبروش جا خورد ولی اسلحه ای که بطرفش نشونه رفته بود اجازه هیچ کاری رو نمیداد.. هری زیرچشمی پسر بچه ای که رو تخت نشسته بود و چشمای درشتشو بهشون دوخته بود رو نگاه کرد.. هری- لویی چشماتو ببند.. محمد- میخوای چه غلطی بکنی؟ باتوم حرومزاده؟ بسته شدن چشماش با شلیک گلوله همزمان شد.. هری- جونتو.. ملافه رو از رو تخت چنگ زد و رو مرد انداخت و سمت تخت برگشت و بچه رو بغل کرد.. هری- متاسفم.. متاسفم نباید میذاشتم اینطوری بشه.. بچه دستاشو از رو صورتش برداشت و از صداش اونو شناخت... دستاشو دورش حلقه کرد و به هق هق افتاد.. لویی- تو اومدی... تو اومدی.. ترسیدم هیچوقت نیای...ترسیدم ولم کنی.. هری- هیچوقت ولت نمیکنم...