💛All Zarry💚
29 stories
𝑻𝒉𝒐𝒔𝒆 𝑬𝒚𝒆𝒔... by aurora_writeS_
aurora_writeS_
  • WpView
    Reads 19,826
  • WpVote
    Votes 907
  • WpPart
    Parts 7
"His eyes are just like him." That's all kept revolving around Harry head after his visit at the orphanage. Cover by - @zarry_heart_jade Dedicated to - @BeKindNCourageous
MORE THAN A GAME [Z.S] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 1,732
  • WpVote
    Votes 238
  • WpPart
    Parts 6
"زندگی بیشتر از یه بازی هست عزیزم و تو باید این رو قبول کنی . باید بجنگی و اگر بازی می‌کنی باید جوری بازی کنی که انگار این بازی، بازی مرگ و زندگیت هست ."
The Panacea | نوشدارو  by Romiii160
Romiii160
  • WpView
    Reads 1,567
  • WpVote
    Votes 214
  • WpPart
    Parts 8
اینجا خیلی بی روحه؛ صندلی چرمش سرد و همه چیزش سفیده. -:◄ میتونیم شروع کنیم؟ ► سر تکون میدم و شروع میکنم: -:◄ یادم میاد وقتی که شروع شد، یه حس شیرین بود که باعث میشد عرق سردی روی مهره های گردنم بشینه! وقتی ناخودآگاه بهَم نزدیک شدیم، بی صدا نالیدم تا چیزی نشونم بده؛ اونم با چشماش جرعتم رو به تنگنا کشید تا ترغیبم کنه بیشتر بهش نزدیک شم. من فقط میخواستم اون بمونه. واقعا نمی‌دونم باید چه احساسی راجبش داشته باشم. بمن فهموند این حس چیزی نیست که بزور بشه گرفتش؛ این چیزیه که ناخواسته هدیه‌ش کردیم به همدیگه. شاید اون چیز خاصی که تو حرکاتش داشت، منو به کنارش بودن محتاج کرد. بمن دلیلی برای ادامه دادن داد؛ چیزی که ازش گرفتم! ►
For your eyes only | z.s | by zarryfav
zarryfav
  • WpView
    Reads 956
  • WpVote
    Votes 205
  • WpPart
    Parts 6
اون میخواست شلیک کنه ولی نتونست ... . . . . . . Zarry story . Start:14 July 2021 . Tarane
𝕲𝖔𝖑𝖉𝖊𝖓 𝕮𝖆𝖗𝖉𝖎𝖌𝖆𝖓 ᶻ.ˢ by ela_stylik25
ela_stylik25
  • WpView
    Reads 53,558
  • WpVote
    Votes 8,533
  • WpPart
    Parts 30
عزیزم منو تو متعلق به ستاره‌هاییم،چون ستاره‌ها تا ابد کنار هم زنده می‌مونن و من میخواهم تمام بی‌نهایت‌هامو صرف تو کنم‌. a rainy journey from the autumn.. 𝐆𝐎𝐋𝐃𝐄𝐍 𝐂𝐀𝐑𝐃𝐈𝐆𝐀𝐍 25 April 2021
Listen To My Heartbeat<By:Sarah.Styles[Z.S] by Faee_horan
Faee_horan
  • WpView
    Reads 26,387
  • WpVote
    Votes 4,711
  • WpPart
    Parts 58
[Completed] جایی که من زندگی می‌کردم گرایش به هم جنس خود یه مریضی بود. من دکتر بودم و باید چنین افرادی رو تغییر میدادم اما من خودم جزو این افرادم . . .
Darkness Prevailed [zarry] by ellannosaurus
ellannosaurus
  • WpView
    Reads 17,870
  • WpVote
    Votes 1,827
  • WpPart
    Parts 17
Zarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف دیگه ی خیابون... پسرک داشت اروم اروم ازش دور میشد... چشماش تار بود و چند بار به سختی جلوی زمین خوردنشو گرفت...ماشینی به سرعت از کنارش رد شد...انگار میخواست از یه چیزی فرار کنه...درست مثل خودش که داشت فرار میکرد...از سرنوشت...از عشق... چند لحظه بعد بارون بند اومد...پشت سرشو نگاه کرد...روی زمین سایه ای از یه پسر بود...زیر اون همه خون...از بین اون همه فاصله...صورتشو تشخیص داد...یه اسم با ناباوری توی ذهنش تکرار میشد... هری......... [ completed ] Book 1
relax  (ترجمه ) by elinah111
elinah111
  • WpView
    Reads 112,360
  • WpVote
    Votes 10,086
  • WpPart
    Parts 44
عاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه
The Dark Side Of Paris |Zarry| by callmebiscuit
callmebiscuit
  • WpView
    Reads 1,594
  • WpVote
    Votes 266
  • WpPart
    Parts 6
هر شهر صدایی برای خودش داره؛ صدای فلورانس از بین قطرات آب سرازیر از فواره‌هاش و صدای مادرید از لا‌به‌لای پایکوبی‌های مردمش به گوش میرسه. آوای نارا درست مثل گلبرگ‌های شکوفه‌های صورتی رنگش زمزمه مانند و آرومه و نجوای قاهره از راهروهای داخل اهرامش شنیده میشه. صدای پاریس چطوریه؟ با دقت گوش کنید، اگر نشنیدید بیشتر دقت کنید. وسط پیاده‌روی سنگ‌فرش شدش بأستید و چشماتونو ببندید. صدای کودکی که برای بادکنک از دست رفتش گریه میکنه، مردی که تند تند و بریده بریده با تلفن صحبت میکنه و زنگ دوچرخه‌ای که از بین کوچه‌ها میگذررو نادیده بگیرید. شنیدید؟ آره خودشه. صدای آرشه‌ی ویولنی که توی سالن مترو آهنگ stairway to heaven رو مینوازه. صدای پاریس، نوتای برخاسته از ویولن فرسوده‌ی پسری با چشم‌های سبزه.
Art & Coffee |Persian translation| by callmebiscuit
callmebiscuit
  • WpView
    Reads 9,893
  • WpVote
    Votes 1,676
  • WpPart
    Parts 22
اون عادت داشت که از هر چیزی که به نظرش بی نظیر میومد، عکس بگیره؛ اینکارو به اجبار انجام نمیداد و همین مهم بود. از یه منظره زمستونی با جزئیات ساده،یه میوه،یه دسته گل یا حتی یه صورت نرم و ابریشمی. زیبایی دنیا توی تمام چیزایی پیدا میشد که میتونست زندگی‌‌رو ارائه بده. پشت لنز دوربینش قایم شده بود،بین این انبوه ناشناخته اونم چیزی به جز یه ناشناس نبود و تنها راه فرارش بدون شک،عکاسی بود. ولی همه به مشکلاتش اهمیت میدادن، به جز کسی که دوستش داشت.