⸺نام فیکشن: The Dead Sparrows🏮 ⸺کاپل‌ها: بکیول┊چانبک ⸺ژانر: درام ┊اسمات ⸺نویسنده: پینک✨ ⸺آیدی نویسنده در تلگرام: @Pinkish8 ⸺چنل فیکشن در تلگرام: @PiinkLibrary ⸺خلاصه: پارک چانیول فیلم‌نامه‌نویس حاذق و مشهوری بود که بخاطر عقاید کمونیستیش در دهه‌ی هشتاد به دستور وزارت فرهنگ و در دوره‌ی سرکوب هنرمندان، وارد لیست سیاه شد. برای گذران زندگی کودک و همسرش، حتی وادار به فروش اسباب و وسایل خونه‌اش شد. بکهیون کارگردان متوسط و ناشناخته‌ای بود که هیچ‌وقت موفقیت چندانی به دست نیاورده بود و همیشه مورد استهزای اهالی سینما بود. زمانیکه از اوضاع پارک چانیول باخبر میشه، بهش پیشنهاد میده که بعنوان یک گوست‌رایتر براش کار کنه و پولش رو بگیره‌. (در این صورت تمام فیلم‌نامه‌های گوست‌رایتر ،چانیول، به اسم بیون بکهیون تموم میشدن و هیچ اسمی از نویسنده‌ی واقعی به میون آورده نمیشد.) به مرور ارتباط این دو نفر فراتر رفت و تبدیل به رابطه‌ی عاشقانه‌ی تاکسیکی شد که در طی‌ اون بکهیون قصد کرد تا صاحب تمام و کمال هنر، استعداد و وجود چانیول بشه.

"توی ماشینت میشینی و یک لیوان قهوه‌ی سرد به دستت میدن. حکم‌ت رو طوری توی دریا میندازن که لحظه‌ای با خودت فکر نکنی این کوفتی شاید چیز ارزشمندی باشه. مسئولین اسکله هرگز چشم دیدنت رو ندارن. عذاب وجدان به گردنشون چنگ میزنه. چون شاید دو هفته بعد از رفتنت، شایعاتی از شهرک‌ها بهشون میرسه. با هم پچ پچ میکنن؛ اوه، رفیق، فلانی رو یادته؟ همون که موهای کوتاه روشن داشت؟ یک گالن خون شده. یا یک بسته گوشت متحرک شده. این‌ها اسم‌هاییه که میذارن. ما میگیم: منبع. نیروی کار. اون‌ها میگن: گالن خون. بسته‌ی گوشت. و من صادقم، توصیف اون‌ها دقیق‌‌تره. توصیفِ لعنتی اون‌ها حقیقتا خیلی خیلی دقیق‌تره." [CHANBAEK] [Dystopia × Angst] هشدار محتوا: خودآزاری/ توهم/ خون/ حیوان‌آزاری

(This story is a BL romance, and has been put on hiatus. I will be unpublishing this story this summer after my classes are done so I can begin heavily rewriting it. In the meantime, you can read my other BL story, Being a Noble Is Harder Than It Seems, which is an otome isekai with a much healthier couple). Sun Hui always thought his life was pretty mundane but easygoing, until one day that life was suddenly ripped away from him. Stuck inside a place known as Xinghai Space, he is forced to play the roles of cannon fodders that all meet terrible ends. After completing several lifetimes, his AI stops working and the master who was pulling his puppet strings has vanished and relinquished control. Still stuck in Xinghai Space, but with freewill this time, Sun Hui decides to make a difference. He vows to use his new awareness to help others and bring justice to those who deserve it instead of being a bystander. This is his vengeance for having his life taken from him for so long. Until then, he can only hope to get back home. He never expected to fall in love as part of his plan. Disclaimers/Warnings: • This book is a loose fanfic of "Quickly Wear the Face of the Devil" by Fengliu Shudai. • This is my first BL story. It may be unrealistic and poorly written. • I am not Chinese. I tried my best to do research, but this book will not be 100% culturally accurate until I have someone who is actually Chinese look it over for mistakes. • This book has triggers. The first arc is a bully romance, and it has a non-con/dub-con scene in the first arc. After that one scene, the rest are consensual. I explain the triggers in greater detail in the book. I do NOT support or romanticize the triggers. • You can read an (unfinished) alternate version of Arc One on my Wattpad account if you don't like the toxic relationship. • I don't own any of the photos in this book. I got them all from Google Images or Pinterest. Credit goes to the original artists

Jungkook is a drug runner for the largest gang in the whole of Busan: the Sam Yong Pa. One day he bumps into a runner for a rival gang in the next district that has trespassed into their territory: a Geum Sung Pa boy called Jimin. Jimin has a friend, a goon for the rival gang. Taehyung beats people up for a living, and boy , does he look good when he's doing it. But their blossoming friendships reignite old gang flames and causes the most brutal gang war the country has ever seen. Dragons destroy and stars explode. ⚠️🔞⚠️ . . . ▶️Started: 3/10/18▶️ ⚠️Ended: 4/??/18 [I dont remember]⚠️ . . ❌[I do not own this story]❌ . ✔Owner Book/story: suga mins✔ . . BookCover: I dont own the pic Cover Owner: ☆Hisasihon☆

⸺نام فیکشن : مرثیه‌ای برای ستارگان افول‌ کرده🥀🥃 ⸺کاپل‌ها : چانبک┊هونهو┊ویکوک ⸺ژانر : درام ┊رازآلود┊اسمات ┊رمنس ⸺نویسنده : پینک 🍕🌿 ⸺آیدی نویسنده در تلگرام : @Pinkish8 ⸺روزهای آپ : پنج‌شنبه ها پ.ن: تمام کاپل‌ها ورس هستند. ⸺خلاصه : 💰بیون بکهیون، مدیر فروشِ کمپانی لیتاردو، مردی با هزاران نقاب بود🎭؛ در قرنی که پول حرف اول رو میزد، بکهیون برای به دست آوردن اون اسکناس های رنگی حتی حاضر به ازدواج با دختری از طبقه‌ی سرمایه دار شده بود که فرزند ارشد موسس کمپانی لیتاردو بود☕️ اما در یک روز خاص همه چیز از کنترلش خارج شد؛ روزی که پارک چانیول دارنده‌ی کمپانی کوچک و تازه تاسیسِ مکس‌می رو ملاقات و بعد از سالها، تمایلات همجنس گرایانه اش دوباره سرباز کرد🔥 بیون بکهیون حالا تنها سودای وسوسه پارک چانیول برای برقراری یک رابطه کوتاه مدت رو داشت🍸 اما با به قتل رسیدن رئیسِ‌ کل کمپانی لیتاردو و باز شدن پای یک کاراگاه خصوصی🕵🏻‍♂ به زندگیشون، همه چیز دست‌خوش تغییر شد؛ اینبار بکهیون برای رسیدن به جایگاه ریاست کمپانی نیاز به یک قربانی داشت─

دست هایی که لای موهاش مشت شده بودند هرلحظه بیشتر به کام مرگ میکشوندنش و صفحه به صفحه ی اون خاطرات تلخ رو به روح زخم خورده اش، تازیانه میزدند. بدنش سست شده بود و نفرت با بی رحمی جام وجودشو پرمیکرد. قدم هاش به سستی به سمت اون اتاق تاریک کشیده میشدند . لبخندتلخی زد ؛ اشکهاش گستاخانه رد سردی روی گونه هاش به جا میگذاشتن. پلکهاشو روی هم فشرد و زیرلب زمزمه کرد. +انتظارسخت نیست کیم تهیونگ.... انتظار مرگه باصدای بلندی که توی سالن پیچید، سرشو به عقب برگردوند . -دستای کثیفتونو از روی امگای من بردارید. × اما امگات هرزه ی منه ♘▶Genre:omegaverse_smut_school_romance ♛▶couple :vkook_yoonmin ↭Writer:Parisa ↭@paariwwsa

Taehyung was being followed and found himself in a phone booth calling for help. He calls the wrong number. Taehyung is a French teacher dealing with his latest relationship with some crazy guy. He accidentally calls a random person rather than a friend, or the police, Jungkook surprisingly shows up. Taehyung did not expect to be saved by the CEO of a big big company. Let alone fall in love. - Warning: Will contain strong language, sexual references and scenes. Notice: I do not know any French at all so, don't expect high quality French (Google translate is my friend). I know, "why are you making Tae a French teacher then?" Because I like the concept. I also don't really proof read, sorry for any typos/mistakes. [THIS IS A YEAR OLD, in the process of rewriting !] Started 07/18/18 - Completed 12/07/18

خلاصه: جانگ هوسوک همیشه شاد و خندان بعد از مرگ خواهرش به فردی تلخ و تنها تبدیل میشه. دوستانش برای سرحال آوردنش روز تولدش یه گربه براش میخرن. ولی هوسوک انتظار دیدن یه هایبرید (دورگه) انسان-گربه که رو مبل نشیمن نشسته رو نداره. پ ن: این داستان فقط فلافه

دو تا آیس امریکانو با یه بستنی توت فرنگی... ^^ یعنی قرار اون کوچولو با چشمای بزرگ عسلیش هر روز به من خیره بشه و تا عمق وجودم سر بکشه؟ A Sope fanfiction Written by VIO Book 1 of The One series [Highest ranking so far] #1 in iran #1 in btsfanfic #1 in cute #2 in fluff #2 in sope #3 in suga #3 in jhope #4 in bangtan