immorfa's Reading List
8 stories
Quixotic by evie_TM
evie_TM
  • WpView
    Reads 18,655
  • WpVote
    Votes 3,486
  • WpPart
    Parts 80
بهش میگفتن کیشوتیک! یک مرد آرمانگرا و خیالپرداز که رهبر پایین‌شهری‌های لندن شده بود. مردی که دست به جنایت زد تا عدالت رو با چنگ و دندون حفظ کنه. اون آرمانشهری ساخته که مردمش هنوز برای دسترسی به منابع طبیعی و انسانی به بالاشهری‌ها نیازمندن. رهبر پایین‌شهری‌ها هرگز اجازه نمیده مردمش با جامعه‌ای تعامل داشته باشن که توش تمامیت‌خواهی و تحریف بیداد میکنه. کیشوتیک برای رسیدن به اهدافش دیوانه‌وار جنگیده. اون در واقع تصور میکنه که با حذف و پاکسازی سیاستمدارهای لندن، می‌تونه دنیا رو به جای بهتری تبدیل کنه. ~~~~~~~~~~~~~~~ - من از اول داستان به اینجا تعلق نداشتم. من فقط یه خلبان نیروی هوایی ساده بودم که رویاهام به آسمون‌ها و پرواز کردن خلاصه شده بود، نه به تبدیل کردن دنیا به جایی بهتر. من از اول به چشم مردم خاص به نظر نمیومدم. ولی یه خلبان معمولی هم میتونست چنین بلندپردازی‌هایی رو درباره‌ی تغییر دادن دنیا داشته باشه اینطور نیست؟ من حتی قبلاها برای عاشق بودن خیلی شجاع نبودم. نه به اندازه‌ی حالا. الآن انقدری شجاع هستم که عاشقت باشم بکهیون. Fiction Name: Quixotic Genre: Dystopian Fiction, Criminal, Angst, Drama, Romance, Smut, R Couple: Chanbaek, Baekyeol Status: On going~ روزهای اپدیت: پنجشنبه By Evie Frye~
The Mad Hatter by REDneonlight
REDneonlight
  • WpView
    Reads 20,291
  • WpVote
    Votes 4,909
  • WpPart
    Parts 30
گربه دست راستش را تکان داد و گفت: در این سمت یک کلاهدوز زندگی می‌کند، و در آن سمت یک خرگوش. هرکدام را که ببینی دیوانه‌اند. آلیس گفت: ولی من دلم نمی‌خواهد به سراغ افراد دیوانه بروم. گربه گفت: اوه! شما چاره‌ای ندارید. اینجا همه‌ی ما دیوانه‌ایم. "این فن‌فیکشن ادامه داده نخواهد شد." [CHANBAEK × KAIHUN] [Surreal × Psychological]
Van Gogh was his god! • [Completed] by amaraaa_7
amaraaa_7
  • WpView
    Reads 93,869
  • WpVote
    Votes 15,581
  • WpPart
    Parts 45
•Name: Van Gogh was his god! •Couple: Vkook •Sub couple: Hopemin •Writer: Amara •Genre: Romance, Angst, smut •Channel: @papacita01 ~•Teaser: _چرا هیچ وقت از ته دلت نمیخندی؟ از اون لبخند‌هایی که به چشمات میرسن و برق خوشحالی رو توشون روشن میکنن! سرش رو تکون داد و از پنجره به زمستونی که سفره‌ی سفیدی و غم‌هاش رو روی سر شهر پهن کرده بود، خیره شد: _من تفاله‌های باقی مونده از تنهایی‌های یک نقاش دیوانه‌م... حاصل مرگ بی‌رحمانه‌ش توی تنهایی... چطور میتونم بخندم یا اشک بریزم وقتی فراموش کردم که چطوری باید زندگی کنم؟ من همه چیز رو فراموش کردم، دوست داشتن رو، فکر کردن، نقاشی کردن و حتی فریاد زدن... خیلی وقته مردم... مرده‌ها که لبخند نمیزنن!
Castaway|مطرود by HellborEl
HellborEl
  • WpView
    Reads 101,760
  • WpVote
    Votes 20,437
  • WpPart
    Parts 57
COMPLETED ✾ژانر: BDSM.Angst.Dram.Smut ✾کاپل: کایهون ✯ چانبک ✾خلاصه: سهونی که از روی تفریح کیف کیم جونگین معاون مدیر عامل رو می دزده حتی یک درصد هم احتمال نمیده که به اون مرد گره بخوره... بکهیون از جانب خانواده ش طرد میشه و به دشمن خانواده ش پناه میبره...چی میشه اگه زندگی ی داستان هیجان انگیزتر براشون در نظر بگیره؟ "این عشقیه که درد داره..." ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ "من هیچ وقت آدم خوبی نبودم...هیچ وقتم نمیخوام خوب باشم...چون خوب بودن باعث میشه آدم اون بخش تاریک وجودشو نادیده بگیره... در همه ی آدما از دو قسمت خوب و بد شخصیتشون ساخته شدن...ولی درمورد تو...اشتباهم این بود ک نیمه تاریک وجودتو ندیدم...در واقع نخواستم که ببینم...تو منو بالا بردی...و خودت از همون بالا منو پرت کردی پائین..." ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
SLOW WALK by bluishstory
bluishstory
  • WpView
    Reads 155,647
  • WpVote
    Votes 37,668
  • WpPart
    Parts 42
- من نمیتونستم ازش مواظبت کنم - میخواستم برای یه بارم شده لبخندشون بخاطر من باشه اونا اینجوری وارد یه زندگی مشترک شدن، بدون عشق قرار نیست اتفاق خاصی بیفته، اونا همراه شدن تا ببینن راه به کدوم سمت میبردشون، به هرحال مگه همه زوجای دنیا عاشق همدیگه ان؟ couple: chanbaek genre: رومنس، زندگی روزمره
Last Keeper + Season 3 updating 🔰 by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 90,412
  • WpVote
    Votes 18,345
  • WpPart
    Parts 109
خونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک کرد پول نسبتا زود به حساب من واریز شد. بنابراین دیگه دلیلی نداشت که اونجا بمونم. بهتر بود از اون ساختمون بی روح که تقریبا 17 سال بهش می گفتم خونه می رفتم اون دو نفری که با عنوان پدر و مادر این چند سال بین دعواهاشون تلاش می کردن زندگی من رو هم کنترل کنن تنها می ذاشتم. از اونجا دور شدم بدون اینکه بخوام دوباره در این باره فکر کنم. بیرون از اونجا من آزاد بودم که که ایده هام رو به واقعیت تبدیل کنم برنده ی جایزه فیکشن سال در سال 95 توسط امپایر فیک
God is Dead? | Vkook Completed  by Mamacita_01
Mamacita_01
  • WpView
    Reads 43,083
  • WpVote
    Votes 5,259
  • WpPart
    Parts 6
_ فقط برای این نیست، به خاطر تو اومدم. _ من بیست و هفت سالمه، دیگه اون بچه ی بیست و سه ساله نیستم که با تحریک کردن احساساتم خامم میکردی. چشمهای آرومش دوباره سرد شد، با نگاه خشکی توی چشمهاش خیره شد و گفت: _ توی این پنج سال بیکار نبودم، با دخترا و پسرای زیادی رابطه داشتم. شنیدن این حرفها هنوز براش سخت بود، این پسر هرچقدر که روح شیطانی ای داشت، برای تهیونگ هنوز نقطه ضعف بود: _ پس هرزگی هات و ادامه دادی. با قدم های بلند و آروم به سمت در رفت و با صدای لطیف و ملیح همیشگیش گفت: _ خب نه راستش، با آدمای زیادی حال کردم، ولی زیر کسی نبودم، درواقع بهم ثابت شد که فقط حاضرم زیر تو باشم. جلوی در ایستاد، به سمتش برگشت و با نگاهی پر از شهوت چشمهاش رو سرتاپای تهیونگ چرخوند: _ اون بدن...الان باید خیلی هات تر شده باشه، من هنوز طعمت و فراموش نکردم... Couple: Vkook writen by Sylvie🌱 genre :Dram, Smut, Musical, Fluff
BTS 🌱 Anime Stories by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 59,436
  • WpVote
    Votes 6,691
  • WpPart
    Parts 70
اقتباس های کاپلی بنگتن از انیمه هایی که دوست دارم. لطفا درخواست انیمه ی بخصوصی رو نکنید چون لیست خودم به حد کافی پره! ولی اگر لیستم خالی شد حتما می پرسم آیدی تلگرامم @ StoryTeller_mia