ژانر:عاشقانه/مهیج/درام •○زندگی یک چرخه ی ساده ای از تکرارهاست همانند امواج یک رود کوچک اما روزی با پرتاب سنگی چرخه ی ارام زندگی ام رنگ جوش و خروش گرفت باید تصمیمی گرفت که با گذر زمان افسوس از دست رفته هارا نخورد آری وقت تصمیمی بدون پشیمانیست○• الان چند هفتس که از کارم اخراج شدم تا چند روز دیگه وسایلمو میریزن تو خیابون و درنهایت مجبورم با دست و پای دراز برگردم پیش خانوادم ولی امروز با پیشنهادی روبه رو شدم که میتونست زندگیمو تغییر بده ولی این پیشنهاد از طرف یه شیطان بود شیطانی که تو چشم های شیشه ایش هیچ احساس ترحمی جا نداشت اگه قبولش کنم زندگیم رو قمار کردم قماری که هیچ معلوم نیست چه نتیجه ای دست صاحب درموندش میده باید تصمیم بگیرم یه تصمیم بدون پشیمونی...... *＊✿❀　❀✿＊* این اولین فیکمه بخدا:) کمی استرس همراه با هیجان دارم این حقیر تازه وارد را ببخشید به دلیل داستان کلیشه ای:)))) روزهای آپ «شنبه و چهارشنبه»

اون لوسیفره این جهنمه خونینه و من خدای لوسیفر... خداییی که لوسیفر از علاقه زیاد بهش ادمهارو میکشه... خدایی که به عقیدش فقط مال اونه... ولی خودش هم بهش سجده نمیکنه... بقیه رو مجبور به سجده میکنه... مجبور به گناه... مرگ من دست اونه و مرگ بقیه به من بستگی داره ---------------- کاپل اصلی: چانبک کاپلهای دیگه:تائوریس،کایسو،سهبک

- اسمت چیه؟ مرد پرسید و از جایش بلند شد. - بکهیون. بیون بکهیون. دستش را دراز کرد و به چشمان پسر خیره شد. - دستمو می‌گیری؟ نمی‌خوام منم مثل دکتر پارک دیر بکنم. ژانر: انگست، روانشناسی

𖤐⃟🥀 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍: 𝐂𝐡𝐚𝐧𝐛𝐚𝐞𝐤 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆: 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭, 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 𝑪𝒉𝒂𝒑𝒕𝒆𝒓: 𝐎𝐧𝐞 𝐒𝐡𝐨𝐭 - ازت متنفرم پارک‌چانیول. هم از تو متنفرم و هم از این بیون‌بکهیونی که ازم ساختی. از پارک‌بکهیون بودنم حالم بهم می‌خوره.‌‌.. ازت متنفرم یول. این که هنوزم مثل احمقای به درد نخور، دوست دارم و چشمای لعنتیت باهام حرف میزنن متنفرم..

نام فیک :my white wolf کاپل : چانبک ژانر : امگاورس ، ددی کینگ ، رمنس ، اسمات ، فلاف خلاصه :بکهیون از اطاعت کردن خوشش نمیاد مخصوصا از زمانی که فهمید یه بتاعه سادس ، اما همه چیز با یک آرزو عوض میشه آرزویی که قرار بود در حد یه گلایه از کارما باشه ولی... پارک چانیول آلفایی که ساعت های خودشو با کار کردن میگذرونه ، چی میشه اگه یه تار موی سفید اونو از دنیایی که یقین داشته میتونه تنهایی از پسش بربیاد بیرون بیاره؟ « من... من یه جفت می خوام ، یه امگای زیبا و مطیع ، دلم ... یه خانواده می خواد » « بدن الفا به ارومی روش خزید و برای صدمین بار بی توجه به ناله های بتا توی بغلش زمزمه کرد . "دوباره بگو..." با صدای خش داری گفت و به پلک های خیس و گونه های سرخ بکهیون زل زد ... بتا به سختی پاهاشو بالا نگه داشت و نفس لرزونشو با ناله ی کشیده ای بیرون داد . "د...ددی!" فاک ...فقط همون کلمه کافی بود تا الفا دوباره بخواد اون توله گرگ هورنیو خیسو به فاک بده ... "فاک بیبی ... همینه ... همیشه اینطوری ددیو صدا کن ... " به نرمی لاله ی گوش بتا رو لیسید و ضربه ی محکمی به پروستاتش زد . "چطور خودمو نگه داشتم تا به فاکت ندم بیون ... " "ددی...اههه" .

(completed) •𝗢𝗻𝗲𝘀𝗵𝗼𝘁 𝗡𝗮𝗺𝗲 : 𝑬𝒍𝒆𝒗𝒂𝒕𝒐𝒓 ❞𓂃🩺 خلاصه: جونگین بهش تأکید کرده بود که باید از اون پزشک سخت گیر فاصله بگیره و بکهیون نمی‌دونست که چرا باید بطور اتفاقی تو آسانسوری که خراب شده باهاش گیر بیفته! 𝗖𝗼𝘂𝗽𝗹𝗲 : 𝖢𝗁𝖺𝗇𝖻𝖺𝖾𝗄 𝗪𝗿𝗶𝘁𝗲𝗿 : 𝖳𝗂𝗇𝖺𝗇𝖾 𝗚𝗲𝗻𝗿𝗲𝘀 : Doctor!AU, 𝖲𝗆𝗎𝗍, 𝖱𝗈𝗆𝖺𝗇𝖼𝖾

•Fiction: Desperate🐺🔥 •Couple: Chanbaek, Hunhan •Genre: Drama, Romance, Omegaverse, Mpreg •Author: herr_roysh •Tr: RSH •Channel: @ChanBaekWorld "توي تمام زندگيش اون بزرگتر بود. خودش ٤٢سال و امگاش ١٨سال داشت.فاصله ي سني بينشون زيادي بزرگ بود ولي،حتي اينم مانعشون نشد" __ Coming Soon...

«دورگه» پایبند اقوام و اماکن نشو. انسان باش. بدون مرز! A Louis Tomlinson Fanfiction highest ranking: #4 in fanfiction

پارک چانیول که بیست سال پیش پدر و مادرشو از دست داده کنار عموی دیوونش که تمام این سال ها دنبال موجودات خیالی ای به اسم خون آشام میگرده زندگی میکنه و تنها آرزوش اینه که بعد از تمام کردن دانشگاهش از سئول بره و زندگی جدیدی رو با آرامش و به دور از مسخره بازی های عموش شروع کنه . ولی چی میشه اگه با کسی آشنا بشه که پوستی به سفیدی و سردی برف داره ؟ بازم میتونه بره یا درگیر ماجرایی میشه که هیچوقت نمیتونه ازش فرار کنه ؟ ************ "قلبی که نمیزنه میتونه عاشق بشه ؟" ************ کاپل : چانبک کایسو هونهان ❤ ژانر : ومپایری . رمنس . درام . جنایی . اسمات

•¬کاپل: چانبک •¬ژانر: فلاف | امپرگ •¬خلاصه: مانهوا "داستان بکهیون" [ چانیول سونبه ارشد خوشتیپ و پولدار دانشگاه عاشق بکهیونی میشه ... یه شب تو دورهمی دانشجو ها مست میکنن ، عشق بازی میکنن ! بکهیون فکر میکنه سونبه بهش تجاوز کرده چون چیزی یادش نمیاد ، کی میدونه شایدم کرده ! بکهیون از سونبه فرار میکنه تا وقتی که میفهمه بارداره ! حالا باید چیکار کنه؟ ] ═ ∘♡༉∘ ═ #jellyjon🍄