fthkibbbbb's Reading List
33 stories
Destiny[ziam]  by Dia__4
Dia__4
  • WpView
    Reads 11,706
  • WpVote
    Votes 1,842
  • WpPart
    Parts 36
همه چیز به خودت بستگی دارد حتی اینکه چطور "سرنوشتت" را تغییر دهی، با یک انتخاب. و چه چیزی بهتر از آن، که آن انتخاب "عشق" باشد!
Phantom|Ziam|..COMPLETED.. by PurPlescorPioo
PurPlescorPioo
  • WpView
    Reads 57,926
  • WpVote
    Votes 12,774
  • WpPart
    Parts 44
°•°یه جایی دور از این خونه،این شهر،این آدم ها،دنیای دیگه‌ای وجود داره.دنیایی که شب،روز رو ملاقات میکنه و خورشید،دلباخته‌ی ماه میشه°•° Cover by: @deborah_me
LOVER▪︎Z.M▪︎ by PurPlescorPioo
PurPlescorPioo
  • WpView
    Reads 1,067
  • WpVote
    Votes 233
  • WpPart
    Parts 5
+فکر کنم باختم. اون چشم های زیبا،پوست نرم،عطر دیوونه کننده رو...همه رو باختم. کمی مکث کرد و به دست های لرزونش که تو همدیگه قفل شده بودن نگاه کرد و ادامه داد: +شایدم نباخته باشم چون اون از اول هم مال من نبود؛نه چشم های زیباش،نه پوستِ نرمش و نه عطر دیوونه کنندش. نفس عمیقی کشید و زیر لب زمزمه کرد: +معشوقه ی فریبنده ی من،الان کجایی؟ COVER BY: @GRAYSHIALL
+10 more
I wanted to call you ZiZi by Dba_Fh_OffiCial
Dba_Fh_OffiCial
  • WpView
    Reads 30,727
  • WpVote
    Votes 4,582
  • WpPart
    Parts 45
-«هی لو...مشقاتو نوشتی؟» -«نه بیخیال... کی به کیه! تازه فردا که تعطیله!»
Taj Mahal [Z.S] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 10,255
  • WpVote
    Votes 1,567
  • WpPart
    Parts 17
در محضر پادشاه هند 'سرورم از نبرد بین ارتش ما و بریتانی ها چند تن سرباز و‌ زنان درباری به اسارت گرفته شده‌اند ،دستور شما چیست؟ ' "زنان دربار انگلیس" در فکر فرو‌ رفت "آنها را به قصر من بیار وزیر ،تا در زمان مناسب از آنها بهره ببریم " 'امر ، امر شماست سرورم '
Dreams. |zarry| by Ya_sa_Mmin
Ya_sa_Mmin
  • WpView
    Reads 23,302
  • WpVote
    Votes 3,672
  • WpPart
    Parts 22
این قصه، قصه ی من و توئه قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...
Mirror (Zouis) by hanaghorbani
hanaghorbani
  • WpView
    Reads 4,389
  • WpVote
    Votes 1,227
  • WpPart
    Parts 12
「Completed」 نمیدونست چرا باید بخاطر نبود دست زین روی پهلوش احساس آزردگی کنه؛ انگار دست زین سفیدچاله‌ای بود که حس خوب از خودش ساطع میکرد و سیاهچاله روی پهلو لویی اون‌ها رو می‌بلعید. (باید ادیت بشه اما بخاطر کامنت‌هایی که روی پاراگراف‌ها باقی موندن دلم نمیاد به چیزی دست بزنم که اون کامنت‌ها بپره پس بخاطر اشتباهات نگارشی و قسمت‌هایی که می‌تونست بهتر جمله‌بندی بشه، عذر می‌خوام.)
Nyctophile by _selenilium
_selenilium
  • WpView
    Reads 16,638
  • WpVote
    Votes 4,168
  • WpPart
    Parts 26
*اصلا چرا کشتیش؟ _من کی رو کشتم؟ *لیام پین؛ تو زین مالیک و تمام اعضای خانوادت رو کشتی!! _من این کارو کردم؟ چه...خفن! •liam top •dark ⚠️این داستان شامل محتوای دلخراش است
Roses And Mandala by Raha_Payne
Raha_Payne
  • WpView
    Reads 3,654
  • WpVote
    Votes 790
  • WpPart
    Parts 20
"Always lookin' out behind my fences Always felt isolated, oh-oh-oh I don't know why I was so defensive I'll find a way to let you in همیشه از پشت حصارها به بیرون نگاه میکنم همیشه حس کردم تنهام نمیدونم چرا اینقدر تدافعی بودم من یه راهی برای راه دادن تو پیدا میکنم"
•Skin To Skin•{Z.M} by The28thstar
The28thstar
  • WpView
    Reads 20,106
  • WpVote
    Votes 4,767
  • WpPart
    Parts 43
فکر کنم فهمیدم آدمها با رفتن معشوق چیکار میکنن. اونها ازش قصه میسازن. و این قصه‌ی رفتن اونه.