𝑀𝑦 𝑂𝑛𝑒 𝑆𝒉𝑜𝑡
9 stories
Small Valve by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 501
  • WpVote
    Votes 124
  • WpPart
    Parts 1
🔒وان شات : دریچه کوچک 🔒 کاپل : چانبک 🔒 ژانر : رمنس ، انگست 🔆 خلاصه : داستان درباره ی معشوقه ی مافیای کره اس که توی عمارت همسرش زندانی شده. ترس همسرش از مرگش و اینکه اونو ازش بگیرن باعث شده اونو توی یه اتاقک مجزا تو زیر زمین خونش پنهون کنه و اون قدر توی لجنزاری از ادمای پست و خون دست و پا بزنه که به از بین رفتن پسری که عاشقشه توجهی نکنه. اره.. عشق چشما رو کور میکنه ولی اینجا قضیه فرق میکرد!
Drunk & Drowned by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 1,570
  • WpVote
    Votes 255
  • WpPart
    Parts 1
💜 وان شات : مست و غرق 💜 کاپل : چانبک 💜 ژانر : رمنس ، اسمات 🔆 خلاصه : -امشب به بهترین شکل ممکن کاری که با لباسام کردی و جبران کردی کوچولو صورت بکو سمت خودش چرخوند و لیسی به لبای باز موندش زد -دفعه ی بعد،قراره چه طوری مزه ی بدنتو زیر دندونام بچشم؟
My Star by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 349
  • WpVote
    Votes 95
  • WpPart
    Parts 1
⭐ وان شات : ستاره ی من ⭐ کاپل : کریسبک ⭐ ژانر : رمنس 🔆 خلاصه : _ دنیا همینه بکهیون!!! باید باهاش راه بیای بعضی اوقاتم باید بهش لگد بپرونی تا پرو نشه. اینکه دنیا چطور باهرکسی رفتار میکنه رو ما ادما مشخص میکنیم. اگر از اول جلوش پاتو بکوبی بگی این منم.. یه پسر قدرتمند که هیچکس توان زور گفتن بهشو نداره ، اون موقعس که دنیا واسه حال خودش گریه میکنه نه تو..!
𝓑𝓮𝓾𝓽𝓲𝓯𝓾𝓵𝓵  by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 725
  • WpVote
    Votes 170
  • WpPart
    Parts 1
🌊 وان شات : زیبا 🌊 کاپل : چانبک 🌊 ژانر : رمنس ، اسمات ، +18 🔆 خلاصه : تعطیلات چند روزه توی جزیره ی ججو خوب پیش رفته بود مخصوصا که بکهیون تونست دوست پسر رویاهاشو اونجا پیدا کنه.. شخصیت شبیه به پاپیا بهش این اجازه رو میداد که درمورد گاز گرفتن اون بازوهای حجیمِ فرم گرفته و برنزه خیال پردازی کنه اما خب یه کارمایی روی ابر سیاه رنگ که زندگیشو پوشش میداد نشسته بود و با نیشخند بهش خیره شده بود درنتیجه همه چی قرار نبود اون طور که تصور میکرد پیش بره...!
𝐻𝑒 𝐼𝑠 𝑀𝑖𝑛𝑒 by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 729
  • WpVote
    Votes 89
  • WpPart
    Parts 1
♨️ وان شات : اون ماله منه! ♨️ کاپل : کایلو ♨️ ژانر : رمنس ، محارم ، اسمات 🔆 خلاصه : وقتی برای اولین بار اون چشم های اهویی و عسلی رنگو دید تنها حسی که داشت این بود که واقعا باید با همچین اتفاقی چه طور کنار بیاد؟ لوهان زیادی برای تنفر جونگین زیبا و معصوم بود و پسر بزرگ تر به خودش حق میداد اگه مثل یه موجود اضافه تو زندگیشون باهاش رفتار نکنه عاشقش بشه. عاشق برادرخونی خودش!!!
𝑀𝑦 𝑆𝑝𝑜𝑢𝑠𝑒 by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 811
  • WpVote
    Votes 147
  • WpPart
    Parts 1
💍 وان شات : همسر من 💍 کاپل : چانبک 💍 ژانر : رمنس ، اسمات 🔆 خلاصه : جشن تولد سهون هیونگش خوب پیش رفته بود البته قبل از اینکه همسرش روی دوست هیونگش شیرجه بزنه و تنها برای یه سوال کوچیک درباره ی پیدا کردن دستشویی زیر مشت و لگد بگیرتش و بعد برای اروم کردن بک بگه اون بیچاره بهش چشم داشته!
Forever by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 370
  • WpVote
    Votes 84
  • WpPart
    Parts 1
🍂وان شات : برای همیشه 🍂کاپل : چانبک 🍂 ژانر: سد اند ، انگست 🔆 خلاصه : قدم اول و به سمت بکهیون برداشت... قدم های بعدی مهم نبود چون چانیول با برداشتن اولین قدم نابود شدن زندگیش و تجربه کرده بود... درد قدم اول مثل درد باقی قدم هاش نبود... دردی که قدم اول به قلب و روحش وارد میکرد با هیچ چیزی قابل مقایسه نبود.. اون با برداشتن قدم اول همه چیز و قبول کرده بود.. قبول کرده بود که بکهیونش و از دست داده..!
 Blue Straw Berry by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 1,017
  • WpVote
    Votes 272
  • WpPart
    Parts 1
🍓 وان شات : توت فرنگی ابی 🍓 کاپل : چانبک 🍓 ژانر : رمنس ، اسمات ، فلاف ، فانتزی +18 🔆 خلاصه : پارک چانیول جقی داستان ما مجبوره تعطیلات تابستون و توی مزرعه ی توت فرنگی پدربزرگش زیر افتاب کون پاره کن بگذرونه و سخت تر از حمالی کردن توی مزرعه این حقیقت که نبود انتن و اینترنت باعث میشه از سایت های عزیزش دور بمونه باعث میشد احساس مرگ داشته باشه! چی میشه داستان های خرافاتی که مادربزرگش قبل خواب مخش و باهاش میخورد حقیقی بشن و بتونه بین بوته های توت فرنگی یه توت فرنگی کوچولو موچولوی ابی پیدا کنه ؟
𝕆𝕦𝕣 𝔽𝕣𝕚𝕤𝕥 𝕍𝕚𝕤𝕚𝕥 by SAMAHUN7
SAMAHUN7
  • WpView
    Reads 325
  • WpVote
    Votes 46
  • WpPart
    Parts 1
🧯وان شات : اولین دیدار ما 🧯کاپل : کوکمین 🧯 ژانر : رمنس 🔆 خلاصه : جیمین یه پسر به شدت درونگراس و از اینکه توی اجتماع قرار بگیره بیزاره اما با این وجود پسر کوچولوی ما یه منبع جذب دردسره.. اتفاق هایی که براش پیش می افته حتی به عقل جن و کارما و این چرت و پرتا هم نمیرسه . چی میشه اگه هربار یه مامور اتش نشان هیز بیاد و نجاتش بده ؟