angel_melika's Reading List
3 stories
Not About Angels (A Tom Riddle Story) by Princesschess
Princesschess
  • WpView
    Reads 2,051,006
  • WpVote
    Votes 63,512
  • WpPart
    Parts 102
She was the secret he would never tell. Since childhood, he had a plan for world domination, yet, she stumbled across his path as the unexpected variable that he had never previously considered. She awakened the part of him that he never even realized existed, yet, he never showed her mercy. She was the constant fire, burning to melt the glaciers he built. She was the sinking ship, destroying her own grandeur so she could kiss the sand at the bottom of his stormy seas. She was an angel, content to be condemned to hell as long as he was right beside her.
●•°○I Sold My Virginity Online○°•● by _YourMy24_
_YourMy24_
  • WpView
    Reads 132,887
  • WpVote
    Votes 25,316
  • WpPart
    Parts 14
چانیول رییس یک کمپانی بزرگ به اختلال شدید OCD (وسواس) مبتلاست و به علت همین بیماری با وجود تمایل شدیدش تا به حال نتونسته با کسی رابطه ی جنسی داشته باشه . از اونجایی که گرایش جنسی اون به جنس موافقه ، با راهنمایی های دکترش به این نتیجه میرسه که بهتره سکس رو از یک پسر باکره شروع کنه . پسری که مطمئنه سالمه و بیماری خاصی نداره . تا کم کم بتونه به ترسش غلبه کنه .‌ چانیول به دنبال یک پسر باکره میگرده اما پیدا کردنش آسون نیست . چون چانیول به دنبال عشق نیست و میخواد در ازای پرداخت پول مدت کوتاهی رو با اون پسر باشه . پیدا کردن یک هرزه ی باکره از اون چیزی که فکر میکنه سختتره خیلی سختتر . تا اینکه یک شب در صفحات پورنی که تقریبا هر روز با اونها خودارضایی میکنه یک آگهی میبینه .‌ پسری که حاضر به فروش باکرگیش به مبلغ خیلی گزافیه . توضیح : خلاصه ی داستان ممکنه خیلی سکسی و بالای هجده به نظر برسه اما در حقیقت شبیه به بقیه ی فیکهای منه و از حد معمول قرار نیست خارج بشه .
Magic Beat Full by pania_fiction
pania_fiction
  • WpView
    Reads 13,968
  • WpVote
    Votes 2,515
  • WpPart
    Parts 17
‌━••✦• Magic Beat Full •✦••━ ⏳ وضعیت : کامل ⏳تعداد صفحات:۱۷۵ ⏳ژانر : رمنس . فانتزی ⏳کاپل: کریسهو . کایسو ⏳ نویسنده: Scarlet ⏳خلاصه : در قرون وسطی پسری با یه موهبت الهی به دنیا میاد چیزی که خیلی با ارزشه و موجب میشه که همه بخوان برای جاودانگی اون پسر رو به دست بیارن . پدر اون پسر برای نجات دادن جونش اونو پیش یه جادوگر میبره . جادوگر به شرطی قبول میکنه اون پسر رو نجات بده که طلسمش کنه و اون رو توی اولین قطره ی بارون پاییزی پنهان میکنه . خانواده ی اون پسر کشته میشن و چند وقت بعد اون میفهمه که برادر کوچکترش زنده اس بنابراین برای نجات جون اون از قطره ی بارون بیرون میاد . همون موقع توی دردسر میافته که ...