LIBRA_RAYA's Reading List
17 stories
NOAH | VKOOK by V_kookiFic
V_kookiFic
  • WpView
    Reads 203,837
  • WpVote
    Votes 19,331
  • WpPart
    Parts 54
Noah ❄ "لب‌هایم بوی دروغ میداد. اما تو کنار گوشم زمزمه کردی: باران را برقص! نگاه را بوسه بزن، خواب و رویا را نقاشی بکش... انگار که وظیفه‌ات، تنها شیفتگی بود!" writer: Olda couple: Vkook Genre: Drama, Romance slice of life, smut, sport
🍓 𝑀𝓎 𝐿𝑜𝓋𝑒𝓁𝓎 𝐹𝓁𝒶𝓋𝑜𝓇 🍓 [Kaihun /chanbaek] by rira_drk
rira_drk
  • WpView
    Reads 24,125
  • WpVote
    Votes 6,258
  • WpPart
    Parts 16
♥ طعم دوست داشتنی من ♥ [کامل شده] کاپل: کایهون ، چانبک ⁦💎 ژانر: رمنس ، اسمات 🚫 ♡ خلاصه ♡ از دست رفتن حس چشایی! شاید این جمله برای خیلی هامون عادی باشه، اما برای سهونی ک آشپز بود، یه فاجعه بود، فاجعه ای که تونسته بود اونو برای یه سال از شغل مورد علاقه ش دور کنه. اما... چی میشه اگه تو یکی از رستوران های تازه افتتاح شده، بتونه طعم یکی از غذاهارو حس کنه؟ غذایی که توسط سرآشپز اون رستوران پخته شده بود... اون سرآشپز چی تو خودش داشت؟
🧚‍♂️ Sleeping Beauty 🧚‍♂️ Completed by crazy_doctor94
crazy_doctor94
  • WpView
    Reads 139,324
  • WpVote
    Votes 38,808
  • WpPart
    Parts 102
📘 عنوان: #زیبای_خفته 🧚🏻‍♂ 👨‍❤️‍👨️ کاپل ها: کایهون/چانبک 🔍 ژانر: ر‌‌ُمنس، فانتزی، فلاف، خوناشامی، اسمات ✍🏼 خلاصه: کایهون ⬇️ همه با شنیدن اولین جیغ ها و تقلاهای یک نوزاد لبخند خوشحالی به لب هاشون میارن و با شوق بهش خیره میشن اما اوضاع برای اون نوزاد بیچاره! پسر پادشاهی که ملکش از قبل با مردی دیگه توی رابطه بود، اینطور نبود! هیچکس به نوزاد نیازمند توجهی نکرد و هیچکس تولدش رو تبریک نگفت.. اون نحس بود و این نحسی قرار بود برای تولدش، جادوگری رو بهش هدیه بده که اون رو از مادرش دزدیده بود...! چانبک ⬇️ نفرین شده ها اغلب چه شکلی بودند؟ در قدم اول هیچکس فکر نمی‌کرد که نفرین یک جادوگر بزرگ بتونه یک جادوگر دیگه رو به پست ترین موجود هستی، یعنی خوناشام ها، تبدیل کنه! بکهیون با چشمهای خودش نابود شدن زمین رو دیده بود.. و زمین جهنم شدش میخواست با وارد کردن انسانی به نام چانیول به زندگیش، خودش رو نشون بده و بهش لبخنده بزنه!
𝑺𝒊𝒍𝒆𝒏𝒕 𝑺𝒚𝒍𝒍𝒂𝒃𝒍𝒆𝒔 by shr_ksL
shr_ksL
  • WpView
    Reads 10,294
  • WpVote
    Votes 2,317
  • WpPart
    Parts 13
♧نام: حروف بی صدا ♤ژانر: رومنس،انگست، روان شناسی، مدرسه ای ♧کاپل: کایهون ♤. گاهی حروف صدا ندارن بی صدا، اما عمیقن اثرگذارن مثل حروفِ بین خنده هاش.. عمیقه ؛ اندازه ی درخشش چشم هاش موقع خندیدن.. بی صداس ؛ اندازه ی تکون خوردن صامت لب هاش!
PARANOID by LITHINKS
LITHINKS
  • WpView
    Reads 97,246
  • WpVote
    Votes 19,083
  • WpPart
    Parts 60
" پـارانوئیــــد " اما هیچکس بی‌گناه نبود. نه سهون که عاشق دوست صمیمیش شد: «به سایه‌ات نگاه کن. نزدیکتم. در حالی که هرگز نمی‌تونم لمست کنم. من سایه‌ی توام جونگین!» و نه جونگین که با اسلحه‌اش قلب دوستِ عزیزش رو نشونه گرفت و بی‌درنگ، شلیک کرد. «کسی که شلیک کرد تو بودی، اما کسی که مُرد هم تو بودی.» . MAIN COUPLE: SEKAIHUN. . SIDE COUPLE: KAISOO. . GENRE: ANGST. CRIMINAL. ROMANCE. . RATE: +18 . COMPLETED FAN FICTION . SINCE: 15 JUL 2021 . TO: 4 SEP 2024
chocolate and ice by shr_ksL
shr_ksL
  • WpView
    Reads 193,562
  • WpVote
    Votes 32,515
  • WpPart
    Parts 70
♧اسم فیکشن: شکلات و یخ ♤ژانر: رومنس، اکشن، انگست، رازآلود، اسمات ♧کاپل: کایهون/سکای ورس ، چانبک (هردو اصلی) ♤ فصل اول کامل. قرار بود فقط یه جیب زدن ساده از یه مرد خوشتیپ توی کلابی که کار میکنه باشه، نفهمید چی شد که از جیب زدن به چشیدن یه شکلات جهنمی رسید؟ شکلات ممنوعه ای که شاید تاوان مزه کردنش، زیر رو شدن زندگیش بود.. ....... بکهیون ، برادر کوچیک تر و دردساز سهون ، میدونست نباید عاشق چانیول بشه اینجا قصه های پری نبود که شاهزاده و گدا بتونن کنارهم خوشحال زندگی کنن اما دست خودش هم نبود که دلش با دیدن شاهزاده ی این روزای زندگیش ، تند تر می تپید..!
𝓓𝓪𝓻𝓴 𝓱𝓮𝓵𝓵 "ᵏᴬᶤʰᵘᶰ" by Tazza666
Tazza666
  • WpView
    Reads 6,529
  • WpVote
    Votes 1,162
  • WpPart
    Parts 13
اخطار: خوندن این فیک به افراد زیر ۱۵ سال توصیه نمیشه!⚠️ *** نام فیک: جهنم تاریک🎭 ژانر: جنایی، ترسناک، عاشقانه کاپل اصلی: کایهون کاپل فرعی: چانبک، کریسهون، هونهان نویسنده: تازا [کامل شده] *** اگه خودت و همزادت عاشق یه نفر بشید چه اتفاقی میوفته؟ توی این جنگ، تو پیروز میشی یا همزادی که از جهنم اومده؟🎴 *** +:دوباره میپرسم. چرا کشتینش؟ تنها صدایی که فضا رو پر کرده بود، سکوت بود...و لحظه ای بعد صدای گیج پسری که جایگاه متهم رو پر کرده بود. +:همیشه میگفت قلبش برای منه ...نمیفهمم! پس چرا وقتی اونو از سینش دراوردم اینقدر ناراحتو ترسیده بود! مگ قلبش... برای من نبود!؟...💔
𑁍ᯓ Pinky Promises ᯓ𑁍 by AmorTeam
AmorTeam
  • WpView
    Reads 62,885
  • WpVote
    Votes 14,754
  • WpPart
    Parts 30
هفـت سال پیش؛ سهون قربانی یه تجـاوز جـنسی شد که بخاطرش حامـله شـد... حاملگـی که واسـه یه پسـر ۲۱ ساله که اصلا آمادگـی چنین چیزی رو نداشت زیادی غیرمـنتظره بود... در حـد مـرگ ترسیده و کاملا تنها بـود پـس تصمیـم گرفـت بـچه رو به یتیم خونه بسپـره. همینطور که زمان میگـذشت، سهـون به زندگی کـردن تو آپارتمـانِ کوچیـک بهم ریخته اش با ترس از همه ی دنیا و خطرهایی که اون بیرون ممکن بـود براش پیش بیاد ادامه میـداد. اون راحـت زندگـی میکـرد ولی با تـرس. اون فکر نمیکرد هیچوقت دوباره بتونه مثل یه آدم عـادی زنـدگی کنه. تا اینکـه یک روز اتفاقـی توی مغـازه مـردی رو دیـد که خیلی خوش قیافه بـود و دختر بچه که همراهش بود. 𑁍ᯓᯓᯓ #PinkyPromises ᯓᯓᯓ𑁍 🏹نام داستان: قول های انگشتی 🎻کاپل: کایهون 🏹ژانر: درام، رمنس، امپرگ، اسمات 🎻نویسنده: Ericaababyy 🏹مترجم: Tina 🎳چنل: AmorFiction@