Select All
  • Art & Coffee |Persian translation|
    9.7K 1.6K 22

    اون عادت داشت که از هر چیزی که به نظرش بی نظیر میومد، عکس بگیره؛ اینکارو به اجبار انجام نمیداد و همین مهم بود. از یه منظره زمستونی با جزئیات ساده،یه میوه،یه دسته گل یا حتی یه صورت نرم و ابریشمی. زیبایی دنیا توی تمام چیزایی پیدا میشد که میتونست زندگی‌‌رو ارائه بده. پشت لنز دوربینش قایم شده بود،بین این انبوه ناشناخته او...

    Completed  
  • over you
    103K 5.1K 29

    zarry // completed Zayn thinks he is happy. He has amazing parents, a lovable older sister and a beautiful girlfriend. What else could he ask for? But is he really? When a certain someone returns from the past... Well, let's just say, Zayn isn't so sure anymore.

    Completed   Mature
  • I hate myself for loving you (zarry)
    142K 6.4K 23

    Harry and Zayn are best friends. Harry love Zayn since the day they met,but Zayn didn't know. One day in a party they have sex and Harry pregnant. Yeah that's your usually cheesy story. * Thank you Nimisha for the editing!!!!!!!😘❤️

    Completed   Mature
  • diary of a psycho [zarry]
    7.3K 812 15

    تنها چیزی که یادم میاد.کوچه ی نیمه تاریک و یه گودال قرمز از خونه... "این تقصیر تو نبوده زین...تقصیر تو نبود.اینو یادت نره.." حرفای اخرش این بود...اخرین حرفاش بهم این بود...که تقصیر من نبوده...ولی اگه اون روز من نمیرفتم تو اون کوچه....... اون روز کی بهم زنگ زده بود؟کی باعث شد برم تو اون کوچه؟کارش چقدر مهم بود؟به اندازه...

    Completed  
  • Basorexia‌ [stylik †]
    6.8K 746 7

    زین بعضی وقتا فراموش میکنه که دوست پسر هری نیست. {short story} " ترجمه "

    Completed