Best
13 stories
Close Together But Far Apart [Z.S] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 20,655
  • WpVote
    Votes 2,088
  • WpPart
    Parts 15
خوشبخت بوديم ... خيلى زياد ... ولى دو روز بعد عروسيمون همه چى زيرو رو شد ...
•THE LOST WORLD• by hos9a_reyhani
hos9a_reyhani
  • WpView
    Reads 7,399
  • WpVote
    Votes 1,367
  • WpPart
    Parts 23
هرچیزی در این جهان امکان گم‌شدن دارد، حتی خودش! جهان‌گمشده با جنگ، مرگ، خون، نفرت و کینه توام است. جهانی که در آن خبری از صلح نیست! اما، پیش‌بینی تمام جهان‌گمشده را دگرگون می‌کند. کسی پا به این جهان می‌گذارد که تمام قوانین را نقض می‌کند، یک استثناء. کسی که به ارمغان آورنده‌ی صلح است. وارث جهان‌گمشده. حال، همه با پا خاستند، برای نابود کردن مستثنی. و این داستان جهان‌گمشده است. به جهان گمشده، مهد نبرد خوش‌آمدید! •الهام گرفته از: نبرد با شیاطین و سرزمین اشباح-دارن شان• -HOSNA^__^ 💛ZARRY STYLIK💚
Bosses[Z.S _ Mpreg] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 77,310
  • WpVote
    Votes 5,906
  • WpPart
    Parts 30
-تو رئیس من نیستی ... +چرا هستم؛ هم تو‌تخت هم تو‌محل کار من رئیستم کیوتی Highest ranking #1 zarry #1 stylik #1 zarrystylik #1 lgbtfiction #1 gayromance #2 romance #16 zaynmalik #4 onedirection
A Night With Malik [Z.S] by Yas_stylik
Yas_stylik
  • WpView
    Reads 19,866
  • WpVote
    Votes 2,313
  • WpPart
    Parts 20
(Persian Translation) هری استایلز مطمئن بود که زین ماليك هیچوقت متوجه وجودش و احساساتی که اون از دوران دبیرستان نسبت به اون داره نمیشه، البته همه اینا مربوط به قبل اون شبه. همون شبی که زین، چیزی که مال اون بود رو بدست آورد. و اون چیز هریه!
Shsh!  by Nrgs_A
Nrgs_A
  • WpView
    Reads 55,838
  • WpVote
    Votes 7,411
  • WpPart
    Parts 48
هری فهمید اگر میخواد زنده بمونه باید بین لبای زین نفس بکشه! شکار معصومیت یک پرنس زیبا واقعا ستودنی بود! دست زین پایین رفت و هری لبشو محکم گاز گرفت ؛ کمربند اون حوله ی مزاحم رو از جاش کند.. دست مرد لای رونش حرکت کرد. حس میکرد ملافه های زیرش الانه که آتیش بگیرن! طولی نکشید که وجود ناگهانی زین رو تو خودش حس کرد! چنگ دردناکی به ملافه ها زد و پایین تنش از درد کمی بالا اومد! برای اینکه وارد پسر شه عمیق تر فشار اورد و جیغ هری ندا از موفق شدنش رو داد! لذتی اشتباهانه از پلکای خیسش تا بند بند انگشتاش رو به سر رفتن بود! قرار بود بعد از این چی بشه؟ صدای سرد مرد به پوست صافش شلاق زد " با طلوع آفتاب ویلا رو ترک میکنی! " نه...نه اون نمیتونست انقدر بی رحم باشه...
relax  (ترجمه ) by elinah111
elinah111
  • WpView
    Reads 112,420
  • WpVote
    Votes 10,086
  • WpPart
    Parts 44
عاشق دشمن شدن بخشی از برنامه نبود این قرار نیست پایان خوشی داشته باشه
Taj Mahal [Z.S] by BarryStylik
BarryStylik
  • WpView
    Reads 10,264
  • WpVote
    Votes 1,567
  • WpPart
    Parts 17
در محضر پادشاه هند 'سرورم از نبرد بین ارتش ما و بریتانی ها چند تن سرباز و‌ زنان درباری به اسارت گرفته شده‌اند ،دستور شما چیست؟ ' "زنان دربار انگلیس" در فکر فرو‌ رفت "آنها را به قصر من بیار وزیر ،تا در زمان مناسب از آنها بهره ببریم " 'امر ، امر شماست سرورم '
Darkness Prevailed [zarry] by ellannosaurus
ellannosaurus
  • WpView
    Reads 17,875
  • WpVote
    Votes 1,827
  • WpPart
    Parts 17
Zarry stylik au چشماشو از پسر گرفت و خیره به آسمون با خودش زمزمه کرد: اون دیگه برنمیگرده ... صورتش خیس بود... دیگه حتی خودشم نمیدونست که این خیسی به خاطر قطره های بارونه یا اشک...ماشین بهش نزدیک شد...به خاطر بارون کنترل از دست راننده خارج شد... طرف دیگه ی خیابون... پسرک داشت اروم اروم ازش دور میشد... چشماش تار بود و چند بار به سختی جلوی زمین خوردنشو گرفت...ماشینی به سرعت از کنارش رد شد...انگار میخواست از یه چیزی فرار کنه...درست مثل خودش که داشت فرار میکرد...از سرنوشت...از عشق... چند لحظه بعد بارون بند اومد...پشت سرشو نگاه کرد...روی زمین سایه ای از یه پسر بود...زیر اون همه خون...از بین اون همه فاصله...صورتشو تشخیص داد...یه اسم با ناباوری توی ذهنش تکرار میشد... هری......... [ completed ] Book 1
Dreams. |zarry| by Ya_sa_Mmin
Ya_sa_Mmin
  • WpView
    Reads 23,328
  • WpVote
    Votes 3,672
  • WpPart
    Parts 22
این قصه، قصه ی من و توئه قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...