Perfect af♡_♡
4 stories
🌸I bloomed for you... by Vante191
Vante191
  • WpView
    Reads 252,988
  • WpVote
    Votes 35,465
  • WpPart
    Parts 53
🌸من برای تو شکفتم🌸 ×ترجمه شده× کاپلے: ویکوک/کوکوی ، یونمین ، نامجین ژانر: انگست ، رومنس ، هاناهاکی «با قطره اشکی که روی گونه اش چکید، نفس عمیقی کشید و دستشو باز کرد. اخرین نگاه رو به چشمای سرخ و پف کرده اش انداخت، نگاهشو به مشت باز شده اش داد. وقتی به شئ بی گناه تو دستش نگاه کرد، اشک های بیشتری روی گونه هاش راه گرفتن. این سرنوشت طبیعی اون بود. تو دست لرزون جونگکوک، یک گلبرگ لطیف صورتی بود.» *نسخه اصلی این فیک رو میتونین به همین اسم در سایت Archive of Our Own پیدا کنین^^ Highest rankings: #1 depression #1 translated #2 btsfanfic #2 kpop #1 btsV #3 fanfiction #2 angst #1 انگست #1 translation #2 gay #1 هاناهاکی
961.78 °C by shopicopa
shopicopa
  • WpView
    Reads 279,365
  • WpVote
    Votes 54,844
  • WpPart
    Parts 32
فصل دوم 'Randy' همه آدم ها توی زندگیشون به خوب بودن فکر میکنن. اما فکر کردن هیچ وقت کافی نیست جئونی هیچ وقت! Made in pain! ________________ توجه ⚠️ این داستان قصد توهین به هیچ دین، شخص، مکان و... ندارد. تمامی مطالب ذکرشده تنها به این اثر تعلق داشته و وجود خارجی ندارند🚫
RANDY by shopicopa
shopicopa
  • WpView
    Reads 468,576
  • WpVote
    Votes 74,510
  • WpPart
    Parts 32
[کامل شده] "رَندی" داستان آدم هایی که گذشته شون اونها رو افسار گسیخته کرده. ¬افسارگسیخته ¬ ___________________ _مطمئن باش توی اون اداره کسی رو به اندازه من پیدا نمیکنی که بخواد کل خشابش رو توی دهنت خالی کنه.... مراقب حرفات جلوی من باش عوضی، درسته مدرک قانونی برای قتل هات وجود نداره ولی خوب میدونم چه کارهای ازت بر میاد! +میدونستی ابراز خشونت هم یه نوع عشقبازیه... قبیله مایا تو آفریقا این کارو میکنن. Vkook story! ⚠️#1in bts fanfic ⚠️#1in Persian ⚠️#1in Action
The last Dragon by amicable_sappy
amicable_sappy
  • WpView
    Reads 95
  • WpVote
    Votes 13
  • WpPart
    Parts 4
The last Dragon ( آخرین دراگون ) ژانر تاریخی ، ماورایی (*یک روز همین مردمی که با لبخند به آنها خیره شده ای همین فرزندان صالحی که پیام آور نور تو هستن دنیای زیبای که ساخته ای را سیاه و زشت میکنن! تو بیش از اندازه به این مردم امید داری « عشق من»!) خلاصه: هزاران سال قبل زمین غرق در تاریکی و ظلمت بود تا وقتی که خدای نور دارگون سفید دوباره شادی و برکت را به زمین بازگرداند. دراگون های طلائی که توسط خدای نور پا به زمین گذاشتن تا مأمور عدالت و صلح باشن اما این زیبای دوام خواهد آورد ....!!! سخن نویسنده:سلام من آفتابگردون هستم (sunflower) راستش این اسمی هستش که برای خودم در نظر گرفتم. قراره یکم حرف بزنم ( سخنی از نویسنده) اما نمیدونم اصلا چی بگم!!! ایده اصلی داستان مدتها توی ذهنم بود و همش تو مغزم رژه میرفت پس یه روز تصمیم گرفتم شروع به نوشتن کنم.اولین ها همیشه جزو سختترین ها هستن. برای منم همینطور این اولین داستانی هست که دارم مینویسم. تمام تلاشم رو میکنم که بهترین رو بهتون ارائه بدم. داستان با یک مقدمه شروع میشه در مورد گذشته! بعد از اون فصل اول داستان با کاراکترهای جدید استارت میخوره. هر کاراکتر داستانی برای گفتن داره پس در حالی که داستان داره روند خودش رو پیش میبره نگاه کوتاهی به گذشته و زندگی کاراکترها داریم. هنوز مطمئن ن