tina_sh_army's Reading List
3 stories
𝐕𝐚𝐭𝐢𝐜𝐚𝐧 | 𝐕𝐤 (واتیکان) by xmatab
xmatab
  • WpView
    Reads 4,409
  • WpVote
    Votes 282
  • WpPart
    Parts 18
- نویسنده: مهتاب - ژانر: جنایی، مافیایی، اکشن، عاشقانه، اسمات، انگست - کاپل: ویکوک † - خلاصه: چشم باز کردم و فهمیدم توی یه کشور غریبهام و هیچ راه فراری ندارم. محکوم به سرنوشتی شدم که کیم تهیونگ برام رقم زد. تبدیل شدم به آدم اون؛ کسی که هر دستوری بگیره باید انجام بده وگرنه تیزیِ چاقوی روی گلوم برای همیشه نفسم رو میگرفت. همه چیز از اون بازی کثیف شروع شد و هرچقدر بیشتر تلاش میکردم بیشتر توی اون باتلاق فرو میرفتم. ای کاش چشم باز میکردم و همه چیز به قبل برمیگشت، ای کاش هیچوقت با اون مرد آشنا نمیشدم. - روزهای آپ: یکشنبه، سهشنبه و پنجشنبه
⌠ Apocalypse¹, vkook ⌡ by Quiwel_
Quiwel_
  • WpView
    Reads 95,430
  • WpVote
    Votes 10,679
  • WpPart
    Parts 74
« آخرالــزمان; مردگان برمی‌خیزند » ⋄‌ اون‌ها خاکسترهات رو ازت گرفتن جونگکوک، اما تو هنوز دلداده‌ی خاکستریِ منی! کاپل‌ها↵ ویکوک، نامجین ژانر↵ اکشن، رمنس، مهیج، رقابتی، هارش، اسمات‼️ وضعیت آپ↵ فصل اول - کامل شده
ᴍᴏᴏɴ ꜱᴛ𖢄ɴᴇ by Sh_Moon
Sh_Moon
  • WpView
    Reads 4,766
  • WpVote
    Votes 543
  • WpPart
    Parts 23
[ ᴍᴏᴏɴ ꜱᴛ𖢄ɴᴇ ] ◂ خلاصه‌ای از داستان : چند سال پس از انتخاب نماینده ها، هرج و مرج درون پک سیلورمون شدت گرفت! بر خلاف انتظارات، سیلورمون دگرگون شد! قدرت بین اقوام منتقل شد و بانو پالادی برای نجات خانوادش جون خودش رو فدا کرد پک سیلورمون رسماً نماینده‌ی خود رو دور انداختند و سلطنت جدیدی رو شروع کردند. همزمان با این اتفاقات، با ظهور قدرت پکِ بلادی مون، سیلورمون به رهبری آلفای جدیدش، به بلادی مون حمله کرد. با این که قدرتِ ماه در اون زمان متعلق به پک بلادی مون بود اما پک بلادی مون نتوانست در مقابل قدرت جدید مقاومت کنه و در نهایت ویران شد. هزاران نفر کشته شدند و خانه های زیادی در آتش سوختند. افراد زیادی به اسارت گرفته شدند و امگاها به جایگاه سابقشون برگشتند. در این بین عده‌ی کمی موفق به فرار و نجات خود شدند که در جنگل سیاه پناه گرفتند. اما بقیه... مشابه اسمش، پک بلادی مون غرق در خون شد و سال‌های خونینی رو به جا گذاشت که از خاطر هیچ کس پاک نشد. قسمتی از داستان: 🐺 میرسه روزی که نتونم نگاهت کنم چشمامو می‌بندم یا با سیاهی می‌پوشونمش تا چیزی ازت نبینم چون می‌خوام خاطره‌ای که داریم رو حفظ کنم حتی نفهمیدی از هم پاشیدم نبودی که دستمو بگیری یا تیکه‌های از هم پاشیده‌مو جمع کنی پس دیگه نباش نمی‌ذارم که ب