제일 좋아
3 stories
Gone With The Sea by vievhen
vievhen
  • WpView
    Reads 78,585
  • WpVote
    Votes 19,392
  • WpPart
    Parts 21
بابام یه ماهی فروش بود که بوی گند لباسش اجازه نمیداد شب ها تن برهنه مادرم رو در آغوش بکشه،یا بوسه خوش آمد من رو برای بعد از کار داشته باشه. این شد که یه روز وقتی پدرم احساس کرد به اندازه کافی برای «داشتن » بزرگ شدم دستشو رو شونه هام گذاشت و زمزمه کرد "نقاش شو پسرم، و تن برهنه اون کسی که دوسش داری رو ثبت کن ،ماهی فروش ها حق عاشق شدن ندارند" اما من دیدمش،یه جایی میون جسد هزاران ماهی. (چانبک)
✺Gomeηasai till the Eηd✺′ʸⁱᶻʰᵃⁿ′ by Pinky-Moon
Pinky-Moon
  • WpView
    Reads 10,492
  • WpVote
    Votes 2,739
  • WpPart
    Parts 20
{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} ″امروز دوباره با مامان بابام بحثم شد...″ ″بخاطر من؟ ″ ″بخاطر علاقم .″ ″متاسفم...″ ″بابت علاقم؟″ ″نه! نمیدونم... بابت اینکه بخاطر من اذیت میشی″ ″ولی من دوستش دارم...″ ″پس تا آخرش شرمندتم″ ″منم تا آخرش عاشقتم...″ ✮𝘊𝘰𝘶𝘱𝘭𝘦 : 𝘠𝘪𝘻𝘩𝘢𝘯✮ ✮Genre: Romance,Slice of life,Drama,Angst✮ ☁ 1 in #yizhan ☁ ☁ 1 in #ییبو ☁ ☁ 3 in #ییژان ☁