Completed
90 stories
Star Renaissance || VKook ~ Completed by millennium_story
millennium_story
  • WpView
    Reads 211,200
  • WpVote
    Votes 36,159
  • WpPart
    Parts 40
Star Renaissance _ زود باش کتابا رو رد کن بیاد حرفاش باعث شد ابرو های جونگ کوک بیشتر بالا برن _ کدوم کتابا ؟؟ پسر بی توجه به تعجب اون از توی جیبش مقداری پول در آورد دست جونگ کوک رو گرفت گذاشت کف دستش _ زود باش پسر من وقت ندارم جونگ کوک اخماشو تو هم کشید و دست پسره رو پس زد _ هی من نمیدونم راجع به چی حرف میزنی پسره که انگار عصبانی شده بود جلو اومد . صورتش به اندازه ی یه برگه کاغذ با جونگ کوک فاصله داشت با حرص از لای دندوناش غرید _ من وی هستم همون که قرار کتابا رو ازت تحویل بگیره . پولت رو هم که دادم به اون سایون احمق بگو دفعه ی دیگه یکی رو بفرسته که اینطوری مثل تو دو ساعت نخواد سوال پیچم کنه بچه جون حالا هم زود باش من تمام شب رو وقت ندارم جونگ کوک همچنان متعجب به چشمای عصبانی شخصی که خودشو وی معرفی کرده بود خیره شد . هیچ ایده ای نداشت که اون آدم اصلا داره راجع به چی حرف میزنه ولی اینو خوب میدونست که رعیت ها توی سرزمین اسکورو حق خوندن و نوشتن ندارن و حمل کتاب نوعی جرم محسوب میشه . شاید باید یکم بدجنس میبود. ♦♦★♦♦ کاپل: ویکوک - نامجین - یونمین ژانر: فانتزی - رمنس نویسنده: Scarlett & Nafas *میتونید پیدیاف این فیک رو توی چنلمون پیدا کنید* 1 in #بیتیاس 1 in #Seokjin 1 in #Jimin
Summer Camp || Yeonbin by straybubbs
straybubbs
  • WpView
    Reads 96,548
  • WpVote
    Votes 5,411
  • WpPart
    Parts 14
"I can't believe I'm spending this summer with you!" "Well dream on Mr. Choi Soobin, I hate you more than you hate me." In where Yeonjun was really happy to join the summer camp for a whole 2 months, whilst Soobin was a whiny kid who hates that he was forced to join in the camp. Little did the two know, who we're enemies since childhood, finally met again for almost 15 years of their lives.
therapy||vkook by namjoon_boii
namjoon_boii
  • WpView
    Reads 1,587,169
  • WpVote
    Votes 57,714
  • WpPart
    Parts 59
in which they meet in a therapy support group. (TW- homophobia, selfharm, drug use, self hate)
mute ; vkook by namjoon1994
namjoon1994
  • WpView
    Reads 559,312
  • WpVote
    Votes 30,528
  • WpPart
    Parts 14
mute adjective 1. refraining from speech or temporarily speechless.
Boy Meets Evil  by minnysugars
minnysugars
  • WpView
    Reads 70,949
  • WpVote
    Votes 13,252
  • WpPart
    Parts 38
[ᴄᴏᴍᴘʟᴇᴛᴇᴅ] همه چیز ازونجا شروع شد که هوسوک خیلی اتفاقی پا به خونه ی مین یونگی گذاشت! مین یونگی همون پسر قد کوتاه با چشم های سرخ رنگ و صورت کبودی بود که با تعریف کردن از رقص هوسوک در اجرای فستیوال هالووین بهش امید و اعتماد به نفس داده بود. هوسوک همیشه بدون اینکه بدونه چرا اونو دوست میداشت و راجع بهش کنجکاو بود اما متاسفانه زمانی شناختش که بدن خونیش توی دستشویی مدرسه پیدا شد... جانگ هوسوک هیچوقت نفهمید که چطور پا به دنیای سرد و تاریکی گذاشت که دروازه هاش توسط پسر مورد علاقش باز شده بود! 〰️✖〰️〰️✖〰️〰️✖〰️〰️✖〰️ Genres: scholastic, psycological, mystery, horror, philosophic ⚠️not a gay love story for just one group of shippers but something for all the armies to read, enjoy and shed pashmz :) Highest ranks: #1 in sope #1 in horror
با تو رنگی by jikooklover_iran
jikooklover_iran
  • WpView
    Reads 111,737
  • WpVote
    Votes 15,949
  • WpPart
    Parts 29
جیمین پسری که از زندگی بریده و جونگکوک خواننده ای که بی اعتمادی آدما رو ازش دور کرده و وقتی سرنوشت اونها رو تو یه مسیر میندازه همه چیز عوض میشه 💙کوکمین💛
Out Of My System | Yoonmin | Persian Translation by YoonminFiction
YoonminFiction
  • WpView
    Reads 35,115
  • WpVote
    Votes 3,899
  • WpPart
    Parts 9
یونگی از رابطه های یک شبه خوشش میاد و درکشون میکنه. چیزی که درکش نمیکنه‌، اینه که چطور یه بچه که احتمالا زیر سن قانونیه، سر از آغوشش در آورده و درمورد شکست عشقیش، حرف میزنه. چون مطمئنه (و اگه به نظرتون داره اشتباه میکنه حتما اصلاحش کنین) که وقتی به بازگشایی کلاب دوست جدیدش رفت‌، اصلا دنبال بچه ای که ازش پرستاری کنه، نمیگشت. translated by @xXfakeziamxX
Seawater Kisses | Yoonmin | Persian Translation by YoonminFiction
YoonminFiction
  • WpView
    Reads 7,743
  • WpVote
    Votes 1,285
  • WpPart
    Parts 9
جیمین یه سایرنه، اونا شناخته شدن، ولی همه افتخار دیدنشون رو به دست نمیارن، چه برسه به اینکه یکیشون رو شخصا بشناسن. یونگی، وقتی روی اقیانوس مشغولِ بررسی موجودات دریایی و همچین چیزاییه، جیمین رو ملاقات میکنه. با این حال، اون دریانورد، هیچوقت فکر نمیکرد تا این حد، درگیر جیمین و شخصیت واقعیش بشه. translated by @xXfakeziamxX
𝘀𝗺𝗶𝗹𝗲 . by vitroge
vitroge
  • WpView
    Reads 30,077
  • WpVote
    Votes 5,591
  • WpPart
    Parts 11
━ تنها چیزی که می‌خواست این بود که یونگی لبخند بزنه. 〔 © chogiwanese 〕 𝗕𝗧𝗦 𝗦𝗛𝗢𝗥𝗧 𝗦𝗧𝗢𝗥𝗬.
‏⚜️А моиsтея саггеd АgusТ D⚜️ by minyoongii1993
minyoongii1993
  • WpView
    Reads 30,092
  • WpVote
    Votes 4,869
  • WpPart
    Parts 46
•[تجربه یک زندگی با دوران کودکی جنجال برانگیز قطعا چیزی نیست که همه ازش لذت ببرن!🃏 هیچوقت اون انتظاری که از زندگی داریم رو شاهد نمیشیم چون زندگی در عین ساده به نظر رسیدنش پیچیدس، مثل منطقه هزاره میمونه که درگیرش شدی و برای خلاص شدن ازش باید اونقدر زجر های وحشتناکی رو تحمیل بشی تا شاید نجات پیدا کنی!🔻 وقتی یک غده ای توی این زندگی بدون تجربه بهترین خاطرات زندگیت توی وجودت لونه میکنه اونجاست که همه چی به نظرت بی معنی میاد، و خیلی خوب میفهمی اون دیگه زندگی نیست بلکه جهنمی بیش نیست، جهنمی که به جای این که راه نجات داشته باشی تو باطلاقش بیشتر غرق میشی]🀄️ _______ ‎هميشه وقتي بچه بودم مامانم از هيولا ها ميگفت...🃏 ‎هميشه منو ازشون ميترسوند و ميگفت اونا وحشين! ‎خطرناكن...!قلب ندارن... ‎سر و تهشون همش يه موجود كثيفه كه از دهنش خون ميچكه ‎اما هيولايي كه من ميشناسم قلب داره... ‎قلبش سنگي نيست در عوض يخ زده...يخ زده تا ديگه دردو حس نكنه...هيولاي من زخم خوردس...هيولاي من هيولا نيست... ‎يه انسانه...♥️ شايد يونگي هم جز هزارا يا ميليارد ها انسان هايي باشه كه با HIV زندگي ميكنن... و اين باعث شده به يه هيولا تبديل شه....🃏☠️ يه هيولا نميدونه بايد به صداي قلبش گوش بده يا منتظر تموم شدن عمر كوتاهش باشه ژانر:اگنست، هپي اند،