قائمة قراءة Minsokim4
4 stories
Dark sky/Vkook by sad-moon102938
sad-moon102938
  • WpView
    Reads 701,731
  • WpVote
    Votes 69,438
  • WpPart
    Parts 54
⛓برده تهیونگ بودن گردن کج میخواد و زبون کوتاه! ⛓چیزی که جونگکوک نداره... ---------------------------- - پس شاه دزد تویی! به کاهدون زدی... من هیچی ندارم! + تمام چیزی که میخوام رو به رومه... شاه دزد؟ گوشای من فقط باید کلمه ددی رو از زبون تند و تیزت بشنوه جونگکوک... --------------------------- + وقتی میخوای به یکی بگی خیلی درگیرشی چی میگی؟ جونگکوک نگاهشو از لب های تهیونگ گرفت و با صدای خماری لب زد - میگم نَسَخِتم... ژانر : جنایی / مافیایی / اسمات / رومنس / ددی کینک / درام کاپل : ویکوک / نامجین / یونمین
ENEMYS: BOOK 1;(The Enemy Of My Enemy Is My Friend) by ff_bts_ff
ff_bts_ff
  • WpView
    Reads 22,912
  • WpVote
    Votes 2,050
  • WpPart
    Parts 17
سیاهی، تاریکی، شب،خون... داستان از جایی شروع شد که مادربزرگم فهمید من چیم، ولی اون نمیخواست قبول کنه، اون از این وضع ناراضی بود؛ پس منو کشت. اما من... موجودی بودم که نمیمردم فقط احساساتم رو کشتم چشم های واقعی ، فهمیدن، دروغ های واقعی خون، مرگ، خون، مرگ، خون، مرگ این چرخه تا اخر عمر همراهم بود داستانم را در روز بخوان و در شب منتطرم بمان؛ خون تو بوی خوبی میده. شخصیت اصلی دختر: رزا شخصیت اصلی پسر: تهیونگ
psycho || مختل by DaliDalol4
DaliDalol4
  • WpView
    Reads 63,205
  • WpVote
    Votes 4,756
  • WpPart
    Parts 26
مختل قاتل مجنون عديم الرحمة... كلها اسماء لقبوني بها جنس ضعيف يسمى بالبشر لا احد يعلم اسمي الحقيقي لكن من انا؟؟ انا اسوا كوابيسك انا شخص مريض اقتل بلا رحمة مالسبب؟؟ من اجل المتعة فقط ضحاياي؟؟ اختارهم حسب قذارتهم، هل انا روبن هود؟لا لست كذالك بل انا مريض بارك جيمين كيم تايهيونغ هتاري سايا من هو المختل ستعرفون... رواية ثانية ارجو ان القى التفاعل بها اكثر من الاولى
Destiny (Completed) by btslove_sk
btslove_sk
  • WpView
    Reads 17,221
  • WpVote
    Votes 2,132
  • WpPart
    Parts 13
دستم رو به نشونه تهدید جلوش گرفتم : کوکی چیزی نمیگه ولی من میرم به بابام میگم اونوقت میفهمین . جیمین زد زیر خنده و تهیونگ دوباره از پشت بغلم کرد و خودش رو بهم چسبوند دستشو رو پام کشید: خوش به حال بابات که تو پرنسسشی کاش من دَدیت بودم خواستم ازش جدا شم ولی فایده نداشت محکم تر به خودش فشارم داد و بلند داد زد : میگم راسته که بابات فقط سی و پنج سالشه یعنی هیجده اینا بوده که تو به دنیا اومدی نه؟ سرش رو به گوشم نزدیک کرد اگه مامانتم مثل ما شونزده سالش بوده پس نظرت چیه مامان بابات رو الگو کنیم واسه خودمون؟ کاپلی و دختر پسری