your silence [L.S] by stranger
Louisblueharrygreen
- Reads 1,638
- Votes 220
- Parts 12
سکوت...
گاهی سکوت میتونه بلندترین فریاد باشه...
حتی میتونه زیباترین صدایِ غیرِ قابلِ شنیدن باشه...
سکوت کردن های اون شیرین بودن...
بخصوص وقتی تو چشمام زل میزد و زیباترین لبخند دنیارو با لبهاش بهم نشون میداد...
من از توی چشماش حرفاشو میخوندم...
قلب اون صادق بود ، برای همین سکوت میکرد چون میدونست من عشقمون رو تو سکوتش هم میتونستم بشنوم...
ولی...
بعد از اون اتفاق سکوت اون مثل همیشه نبود...
سکوتش شیرین نبود...
سکوتش تلخ بود! و هرچی بیشتر سکوت میکرد زهرِ سکوتش بیشتر توی وجودم فرو میرفت...
اون سکوت کرده بود...
سکوتی که برای من از مرگ هم بدتر بود...
اون سکوت ، با بقیه ی سکوت هاش فرق داشت...
سکوتی که دیگه ، بخاطر پاک بودن قلبش نبود...
سکوتی که دیگه ، بخاطر اشکار بودن احساساتش توی چشماش نبود...
سکوتی که دیگه ، بخاطر نگاه کردن به چشم های من نبود...
اون سکوتِ همیشگیِ لوییِ من نبود...
'سکوتت صدای ترسناکی بود که من تنها فرد محکوم به تحملش بودم'
سکوت اون...
سکوت تو
◖𝒚𝒐𝒖𝒓 𝒔𝒊𝒍𝒆𝒏𝒄𝒆◗