Finish n
38 stories
Call it wathever you want | اتمام یافته✔ by Hyuna7861
Hyuna7861
  • WpView
    Reads 9,206
  • WpVote
    Votes 1,458
  • WpPart
    Parts 35
TAEJINKOOK وقتی جین ۲۰ ساله شد، فکر می‌کرد هیچ اتفاق خاصی نمی‌افته. ولی خب، اشتباه می‌کرد. چیزایی که وقتی جین ۲۰ سالش شد، اتفاق افتادن: 1) نابرادریش، جونگ‌کوک، یه جورایی عجیب‌غریب شده باهاش. 2) پادشاه دانشگاه و کراش کل دانشگاه، کیم تهیونگ، یهو به جین علاقه پیدا کرده و بدبختانه جین اصلاً نمی‌تونه جلوی دلش رو پیش این پسر بگیره. 3) جین باید بین برادر ناتنیش و یه شاهزاده جذاب یکی رو انتخاب کنه. و در آخر، بزرگ‌ترین چیزی که فهمید... اگه اصلاً نخواد انتخاب کنه چی؟ «براش اسم، برچسب یا تعریف نمی‌ذاریم. همینی که هست.» Persain translation
Article17 [Vjin] by 404moony
404moony
  • WpView
    Reads 1,452
  • WpVote
    Votes 201
  • WpPart
    Parts 7
'احدی را نمی توان خودسرانه از حق مالکیت محروم نمود!' (ماده هفدهم قانون جهان) ○Shortstory Writer: 404moony / Taejin
Lover [NamJin] [Completed] by BangtanOT7_0613
BangtanOT7_0613
  • WpView
    Reads 626
  • WpVote
    Votes 157
  • WpPart
    Parts 6
"نمی‌بخشمشون، نامجون. تو هم نبخش. هیچ‌وقت نبخش و فراموش نکن که باهامون چیکار کردن، عزیزم." کاپل: نامجین ژانر: تاریخی/رمنس
Hatred  by Arghavan7982
Arghavan7982
  • WpView
    Reads 53,406
  • WpVote
    Votes 7,780
  • WpPart
    Parts 81
✨️وضعیت آپ: کامل شده✨️ +سوکجینا..... زودتر آرزو کن الان کیکت آب میشه... -خیلی خب..... هولم نکنید.... سوکجین بایه لبخند دندونی تودل برو آرزویی کردو به قصد فوت کردن شمعا سرشو جلو برد درست همون لحظه ای که شمعا خاموش شدنو دود حاصل از اونا داخل فضای کافه پخش شد تازه فهمید که یه پسربچه چند قدم اونطرف تر ایستاده و عین یه مجسمه داره تماشاش میکنه پسری که همزمان با وقتی که خودش داشت آرزو می‌کرد توی این کار شریکش شده بودو باتموم وجودش میخواست که سوکجین دیگه هیچوقت لبخند نزنه!!! روزی که سوکجین ده ساله باخوشحالی توی اون کافه ی کوچولو همراه باخانواده اش شمعای کیک تولدشو فوت می‌کرد مطمئنن حتی یه لحظه ام احتمالشو نمی‌داد همون پسری که بی دلیل بهش زل زده بود 15سال بعد اونو به عنوان یه برده صاحب میشه و اسیر عمارت خودش میکنه.... حالا بعد از اون همه سال.... بالاخره نوبت به برآورده شدن آرزوی تهیونگ رسیده بود!! ژانر: انتقامی معمایی راز آلود کاپل اصلی : تهجین کاپل های فرعی : 1) کوکمین 2) سپ 3)؟؟؟؟
🎼  𝑻𝒉𝒆 𝒍𝒂𝒔𝒕 𝒔𝒐𝒏𝒈🎼 by Beauty_9500
Beauty_9500
  • WpView
    Reads 25,932
  • WpVote
    Votes 4,064
  • WpPart
    Parts 31
« شاید تمام زمانهایی رو که میتونستیم چشمپوشی کنیم رو از دست دادیم، و بهترین آهنگ زندگیمون به پایان رسید و اون آهنگ آخرین آهنگی بودی که میتونستیم گوش بدیم» کاپل:نامجین. ژانر: اســمات، رمنس ، انگست ، سداند :″) وضعیت: پایان یافته🎼 نویسنده: mohanaaaaaa@💜 ❌ این فیک اجازه باز نویسی و بازگردانی ندارد❌ 🥇1# sadending
Sin City by Shocking_Blue
Shocking_Blue
  • WpView
    Reads 24,744
  • WpVote
    Votes 3,232
  • WpPart
    Parts 25
VEGAS ONLY HAS ONE RULE: <<What happens in vegas, Stays in vegas>> وگاس فقط يك قانون داره: <<هر اتفاقي داخل وگاس بيوفته، داخل وگاس ميمونه>> ميني فيك فول اسمات ⚠️لطفا پارت اخطار رو جدي بگيريد⚠️ كاپل : نامجين ،تهكوك ،...
Nero 🌑 by Sopeloverever
Sopeloverever
  • WpView
    Reads 1,087
  • WpVote
    Votes 131
  • WpPart
    Parts 4
Nero🌑/سیاهی Genres: Fantasy, Romance, Smut Couple: Namjin / Jinjoon By: #AGUST_P Multishot🥂 ▪︎اون شب، در بین اون تاریکیِ رعب آور، نامجون شاهد دو گوی زرد رنگ نبود. اون چشم‌ها بنفش بودند!
Another chance | namjin by Sakura_Fiction88
Sakura_Fiction88
  • WpView
    Reads 9,242
  • WpVote
    Votes 820
  • WpPart
    Parts 36
اما...این موضوع یعنی فراموشی برام صدق کرده ؟ نمیدونم... ولی فکر کنم اون تونسته فراموشم کنه :) این سوال رو همیشه هر روز از خودم میپرسم فراموشش کردم؟ و هیچ جوابی براش ندارم... . کاپل: نامجین کاپل فرعی: سپ . ژانر: رومنس ، اگنست ، اسمات ، پلیسی ،امپرگ (کسی توش باردار نمیشه)
𝐓𝐡𝐞 𝐋𝐚𝐬𝐭 𝐎𝐫𝐢𝐠𝐢𝐧𝐚𝐥 | 𝐓𝐚𝐞𝐣𝐢𝐧 by IHOM_Z
IHOM_Z
  • WpView
    Reads 9,472
  • WpVote
    Votes 2,360
  • WpPart
    Parts 33
[ 𝐨𝐧 𝐠𝐨𝐢𝐧𝐠 ] انگار شعله‌های جهنم خاموش شده بود؛ سوز سرما به صورتش سیلی میزد و تنش رو میلرزوند. هر چه جلوتر میرفت به درستی مسیرش بیشتر شک میکرد. هیچ اثری از تابلوی راهنما نبود. تنها چیزی که قدم‌هاش رو متوقف نمیکرد، رد لاستیک‌هایی بود که هنوز ادامه داشت. بعد از مدتی راه رفتن مقابل دری فلزی با خزه‌ها و پیچک‌های سرخی که به ذهنش هم نمیرسید با خون رشد کردند، رسید. چشم‌های تهیونگ با دیدن عمارت روبه‌روش گرد شد. نمای عمارت شبیه تکه ابر سیاهی بود که خودش رو توی آسمون لاجوردی جا کرده. همه چیز عجیب بنظر میومد و این تردیدش رو بیشتر میکرد. گزینه‌های زیادی برای انتخاب نداشت. در رو کمی هل داد. دری که بنظر میومد از قبل باز بوده به راحتی باز شد. تهیونگ فکر میکرد انتظار هر چیزی رو داره، حتی خفاش‌ها اما منظورش از هر چیزی یه عمارت مجلل با ارباب خوناشامی که زندگیش رو تغییر میده نبود. «فکر میکنم باید بادم زمینی صدات بزنم.» «چرا؟!» «چون بهش حساسیت دارم.» ᭧ 𝐓𝐚𝐞𝐣𝐢𝐧 | 𝐉𝐢𝐧𝐭𝐚𝐞 | 𝐉𝐢𝐧𝐦𝐢𝐧 ᭧ 𝐆𝐞𝐧𝐫𝐞: 𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 | 𝐑𝐨𝐦𝐚𝐧𝐜𝐞 | 𝐀𝐧𝐠𝐬𝐭 | 𝐒𝐦𝐮𝐭 ᭧ 𝐖𝐫𝐢𝐭𝐞𝐫: 𝐈𝐇𝐎𝐌_𝐙 ᭧ 𝐁𝐨𝐫𝐧:【2021/9/18】
secret by decemberboys430
decemberboys430
  • WpView
    Reads 4,367
  • WpVote
    Votes 710
  • WpPart
    Parts 24
[Completed] انتقام کلمه سنگینیه... انتقام گرفتن سخت‌ترین کار دنیاست... برای انتقام گرفتن باید وجدانت رو برای همیشه خاموش کنی... °°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°° سوکجین:من خیلی وقته رسیدم ته خط کوک دیگه کارازکارگذشته،بدون نگاه کردن به خرابی های پشت سرم دارم پیش میرم تا به اونچه که میخوام برسم. °°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°° وضعیت آپ نامعلوم بسته به استقبال ریدرها داره:) CP:Taejin,Jikook Romance,Action,Criminal,Smut