سعی کردم زندگی عادی‌ای برای خانواده‌ام بسازم.. ولی تمام تلاش‌هام به بن‌بست خورد! نمی‌تونستم جلوی صدایی رو بگیرم که از درونم زمزمه می‌کرد: «تو هم یکی از مایی!» Zayn Malik FanFiction Copyright © 2017 Dark Angel Started: October 23, 2017

اون مثل یک ترانه ی زیبا بود که متن به هم ریخته ای داشت . اون توی بهشت ابی خودش زندگی میکرد . سکوت میکرد چون میدونست سکوت بهترین راه برای گفتن حرفای نگفتس. اون زیاد نمیخندید ولی وقتی خندید ، من توی لبخندش چیزی دیدم که از تموم ستاره ها زیباتر بود .

اون فقط میخواست از همه چی دور باشه...

همه چيز از اونجا شروع شد كه روح من طعم خالص آزادي روح تورو چشيد... Genre: Romance, Fanfiction, Musical, Slice of Life ✨⚡️⭐️✨⚡️⭐️✨⚡️⭐️✨⚡️⭐️✨⚡️⭐️✨ خب اين اولين داستان منه و حدوداً تا الان ٢٠ هزار بار اديت شده ولي كلاً ايده ي كليشو رو تغيير ندادم. موضوع جالب اين داستان اينه كه اينجا پسره ي توي داستان قرار نيست شاخ بازي در بياره و حرفاي هات بزنه و مومنت سكسي بسازه و ددي مدي نداريم :| اما مهم تر از همه اتفاقات در طول داستانه و البته پايانش يه جور عشقه خيلي كيوته كه واقعا جنسيت توي داستان مهم نيست و مطرح نيست! يني حتي اگر نقش دختر داستان رو با يه پسر عوض كنيم و يا بر عكس كاملا جور درمياد. فكر كنم منظورمو فهميدين. ⚡️✨⭐️⚡️✨⭐️⚡️✨⭐️⚡️✨⭐️⚡️✨⭐️⚡️ --------------------------------------------------------------------- If one word could describe love It would be your name ZAYN✨ Said Christina Albert (SOME PART MAY INCLUDE MATURE SCENES WARNING +14) ---------------------------------------------------------------------

اســـطـــورهـــ هـــا نـــمـــیـــمـــیـــرنـــد. اونـــا بـــا جـــرعـــتـــ و حـــقـــیـــقـــتـــ بـــازیـــ مـــیـــکـــنـــنـــد Legends never die They play truth or dare بر اساس یک داستان واقعی

برف کبود من فقط داشتم زندگیم رو می کردم ، همون زندگی غیر معمولم رو معمولی ادامه می دادم ،همه چی عادی بود تا اینکه اون شب اون در لعنتی رو باز کردم اه کاش هیچ وقت اون در لعنتیی رو باز نمی کردم و باهات آشنا نمی شدم ،تو قرار بود یه دختر معمولی باشی یکی که فقط یه شب تو یه پارتی باهاش می خوابم و تمام نه کسی که عاشقش بشم کاش همون موقع که به تهش رسیده بودیم رابطمون رو تموم می کردم همون موقع که هنوز چیزی واسه از دست دادن داشتم هیچی از اون رابطه درست یادم نمیاد انگار که خواب بودم یا بیهوش شاید هم همش فقط یه توهم بود یه توهم قشنگ کاش یه بار می تونستم داستانمون رو از زبون تو بشنوم ..شاید هیچی از این رابطه درست نفهمیده باشم ولی مطمئنم قرار نبود عشق زندگیم یه هرزه باشه

[ من ديگه نميخندم ، من ديگه آواز نميخونم ، من ديگه راه نميرم ، من ديگه نفس نميكشم ، من ؛ من مردم! ] • • • • • • • • • • • • • • • • • • | آسمون |

Captor. Killer. Lover. [Harry Styles] {Desiree Green} {under construction}

Stock·holm syn·drome noun feelings of trust or affection felt in certain cases of kidnapping or hostage-taking by a victim toward a captor.

Stockholm Syndrome: Feelings of trust or affection felt in certain cases of kidnapping or hostage-taking by a victim toward a captor. Sarah was held hostage by Harry. She thought he was just some kind of sick-minded killer, but when she spends more time with him, she soon finds herself starting to fall for him. But she knows that if she doesn't get away soon, she will die. Will she ever escape Harry's hold, or will her Stockholm Syndrome get the best of her? Find out in: Stockholm Syndrome: A Harry AU