فیکایی که باهاشون گریه کردم
3 stories
The Seven Deadly Sins #2: Wrath by Chanbaekssworld
Chanbaekssworld
  • WpView
    Reads 101,827
  • WpVote
    Votes 15,233
  • WpPart
    Parts 37
• Persian Translation 🔥 فیک ترجمه ای توسط چانبک وورلد 📎 Telegram Link: @chanbaekworld ✨ نویسنده :yeolimerent 📎 Wattpad Link: https://my.w.tt/GUMd6ENxuT خلاصه: پارک چانیول پسری که والدینش رو در حمله ای از دست داده به سئول میره تا مردی که پشت قضایاست رو پیدا کنه. حالا چی میشه اگر اون مرد، پدر گمشده ی دوست پسره چندین سالش،بکهیون، باشه.. یعنی بکهیون تحمل تاوان پس دادن رو داره؟ _______ آتش خشم درونش اون رو طی این چند سال زنده نگه داشته بود. و وقتی من اومدم فکر کردم میتونم بالاخره این آتش رو از اون مهار کنم. اشتباه میکردم. حتی شعله ور ترش کردم. ✖️ این فیک به افراد زیر 18 سال توصیه نمیشود.
🌸Love The Way You Lie [Completed_chanbaek]🌸  by ItzLotus
ItzLotus
  • WpView
    Reads 208,376
  • WpVote
    Votes 35,886
  • WpPart
    Parts 60
♥️••●کاپل: چانبک؛ سکای ♥️••○ژانر: رمنس؛ درام، زندگی روزانه، NC+18 ♥️••●خلاصه: چانیول یه بیزنس من موفق و یه دانشجوی برجسته تو دانشگاهشونه. این مرد موفق یه نقص کوچیک تو ظاهرش داره که با همه ی کوچیک بودنش، به چشم اطرافیانش بزرگ میاد. اون لکنت داره و سر همین موضوع کوچیک بار ها کسی که عاشقشه، قلبش رو میشکنه. هرچند به مرور قلب مهربونش باعث میشه بقیه هم شیفته و عاشقش شن. ولی حتی اون هم یه خط قرمز محکم داره! چانیول از همون اول رابطش با بکهیون مشخص میکنه که کسی که بهش خیانت کنه تو قلبش میمیره ..
swish swish i'm a witch by sisufiction
sisufiction
  • WpView
    Reads 97,068
  • WpVote
    Votes 20,140
  • WpPart
    Parts 43
ژانر: رومنس، زندگی روزمره ، فلاف ،اسمات🔮🥇 کاپل : چانبک ، کایسو ، هونهان👬 🎃خلاصه : یه کشور ... یه شهر .... دو پسر .... زیر یه آسمون ... ولی توی دو محله کاملا متفاوت ‌. بکهیون پسر کوچکتر بیون یوجین ، رئیس یکی از بزرگترین شرکت های سرمایه گذاری کره به اسم لاسیلیا ، تمام زندگیش رو توی ناز و نعمت زندگی کرده و از زندگی چیزی به جز چطوری خرج کردن پول ، مست کردن توی پارتی ها و ساختن بهونه های مختلف واسه فرار کردن از دانشگاه و تنبیه های پدرش نمیدونه . کیونگسو ، پسرِ بزرگ لی یونا ، تمام زندگیش جون کنده تا بدهی هایی که تنها یادگار پدر عوضیش بودن رو به طلبکار های همیشه بی اعصابشون پرداخت کنه و مراقب خانواده کوچیکش که شامل مادرش ، شیطان کوچولوی خانواده یعنی خواهرش و دایی بیکار معتادش میشه باشه . هیچ کدوم فکر نمیکردن وضع زندگیشون قراره تغییر کنه ؛ و دقیقا اینجاست که داستان ما شروع میشه ! پس یه جورایی میشه گفت همه چیز با یه قلب درد نه چندان کوچیک شروع شد .