fariii_vk's Reading List
41 stories
Paranoia by sunflower_ir
sunflower_ir
  • WpView
    Reads 142,830
  • WpVote
    Votes 14,598
  • WpPart
    Parts 25
حالا دیگه دنبال تو نمی‌گردم. شاید اگر دستم رو دراز کنم بتونم خیالِ بودن با تو تا ابد رو بردارم و بذارمش همون جایی که می‌خوام، زیر اون تک درخت. ولی الان تقریبا دو سال میگذره...تو رفتی و رقصیدن با تو، توی اون دشت پر از گل های زرد، خام ترین خیال من باقی میمونه. واسه همیشه.✨ . . . . . Couples : vkook , jikook , yoonmin
AURORA: Sunset & Sunrise[10],[12] by blueside_demian
blueside_demian
  • WpView
    Reads 24,570
  • WpVote
    Votes 4,107
  • WpPart
    Parts 32
"شفق قطبی گذرگاه های باریکی هستند که از طریق انها ارواح سرگردان به بهشت می روند." غروب(فصل اول - کامل شده): تولد اون زیر نور شفق قطبی قشنگ ترین اتفاق بود... ولی برخلاف تصور همه از اومگاهای مرد... اون با اینکه فوقالعاده زیبا بود ولی شخصیت محکمی داشت... ولی برای تثبیت این قدرت، تصمیم گرفت تا از دشمن قسم خوده اش کمک بگیره... تا انتقامش رو بگیره.... طلوع(فصل دوم): زمانی فرا میرسه که حتی به چشمها هم نمیشه اعتماد کرد و برگزیده بودن فقط داخل رگهای توعه و ادامه پیدا نخواهد کرد... ولی این قدرت کافی نیست و قدرت والا تری باید به کمک بیاد... قدرتی راس همه قرارداره و یک قوم باهاش دشمنن، با وجود هیبریدها این دشمنی کم شده ولی؛ هیچ وقت ترس واقعی از بین نمیره... شفق قطبی - Aurora آپ شنبه *omegaverse *mperg *+18🔞🔞🔞🔞🔞🔞 Sunset(S1): 20191212-20200404 Sunrise(S2): 2020
⌌ One Kiss ⌏ by masih_Gesus
masih_Gesus
  • WpView
    Reads 91,066
  • WpVote
    Votes 10,394
  • WpPart
    Parts 10
"FULL | کـامل شـده" "فقط یک بوسه کافیه تا عاشق من بشی !" "عآشقت شدم " ژانر : دراما - اسمات - رازآلود ♕ Best Ranking : 1 #Vkook 1 #Persian 1 #Farsi 4 #KookV
DONT TALK JUST ACT by MAYA0247
MAYA0247
  • WpView
    Reads 30,954
  • WpVote
    Votes 3,911
  • WpPart
    Parts 9
࿇Couple ༴༅ VKook ࿇Author ༴༅ Maya & Erienne ࿇Genre ༴༅ Full smut, Daddy kink , Romance 《قسمتی از فیکشن👇🍓》 کیم تهیونگ ؛ رییس منضبط بزرگترین شرکت مدلینگ سئول که بدون در نظر گرفتن تمام خطوط قرمز زندگی همیشه قانونمندش توی دام بهترین طراح لباس کمپانیش، جئون جونگکوکه معروف میافته.🖇 جئون جونگکوک ؛ اون یه بیبی سرکشه ... اگه دوست پسرش بگه الان صبحه کوک اصرار داره تا بهش ثابت کنه الان شبه‌!⛓ یک ساله که با رییس منضبط و قانونمندش توی رابطه است و اینکه کیم تهیونگ توی این یک سال حتی یه بارم عصبی نشده رو مخش راه میره. اون همیشه دوست داشت کسی باشه که موفق میشه اعصاب همیشه آروم تهیونگ رو به بازی بگیره. و براش از هیچ تلاشی دریغ نمیکنه.🥂 و خب! این کاملا عادیه که رییس کیم بخواد بعد از یک سال که رابطشون توی آرامش کامل به سر میبره بیبی سرکشش رو ادب کنه و بهش درسی بده که جونگکوک تا آخر عمر جز "ددی" چیز دیگه ای صداش نکنه!🕯
Mine | Persian Translation  (Vkook/Taekook - Werewolf) by Best_Of_Beth
Best_Of_Beth
  • WpView
    Reads 244,167
  • WpVote
    Votes 32,819
  • WpPart
    Parts 32
تهیونگ با دقت به جون دادن گرگی نگاه کرد که همراه با ضربان قلبش ، نفس هاش هم قطع شدن. سرش رو بالا گرفت و برای لحظه ای به ماه بالای سرش نگاه کرد . اون هم نوع خودش رو کشته بود ، اما خودش رو گناهکار نمیدونست ! اون گرگ عاری از هر معصومیتی، سزاوار مرگ بود . انگشتش رو به آرومی روی لبه ی تیز خنجرنقره ای که دستش بود کشید و وقتی دید چطور زخم انگشتش به سرعت ازبین رفت ، لبخند کمرنگی روی صورتش شکل گرفت . فلز تنها چیزی بود که بهش آسیبی نمیرسوند . تهیونگ در مقابل " فلز" آسیب ناپذیر بود . تهیونگ در مقابل " نقره " آسیب ناپذیر بود . ----- #Mine Wrriten By @softieparadise Translated By #beth ----- : متعــلق به من | نوشته شده توسط @softieparadise #Beth ترجمه از
This is my justice(KV)_1✔ by ZJLovely
ZJLovely
  • WpView
    Reads 26,060
  • WpVote
    Votes 4,327
  • WpPart
    Parts 39
[پایان یافته] [در انتظار فصل دوم] _"هنوز دوسش داری؟؟؟" +"ته...البته که...نه...من..." _"اگه دوسش داری فقط بهم بگو...با دونستنش قرار نیست ترکت کنم..." +"پس...چکار میکنی؟؟؟" _"میفهمم بودنم یه تاریخ انقضا داره..." +"فقط با مرگت میتونی بری ته...فقط با مرگت...هیچ رقمه از دستت نمیدم..." ⚖نام : این عدالت منه (فصل اول) ⚖کاپل : کوکوی , یونمین , نامجین ⚖ژانر : درام , انگست , رمنس , برشی از زندگی , اسمات , کمی جنایی ⚖روز های اپ : پنج شنبه ⚖شروع : 2020/09/02 ⚖پایان : 2021/08/19 (فصل دوم به زودی در همین اکانت شروع می شود) ⚖8# : روان شناسی ⚖#9 : psychology
🌠 Fαℓℓєη ѕтαя🌠 | Yoonseok by sober_stories
sober_stories
  • WpView
    Reads 24,510
  • WpVote
    Votes 4,485
  • WpPart
    Parts 24
یه فیکشن #فلاف و کیوت از کاپل #سپ🍫✨پسری که از سیاره ش💫 تبعید میشه و #احساساتش رو با تغییر رنگ #موهاش نشون میده🍃 Couples: Sope & Namjin Gener:fluff.romance.smut(maybe)
House Of Cards  by Bangtan_trans
Bangtan_trans
  • WpView
    Reads 537,592
  • WpVote
    Votes 47,093
  • WpPart
    Parts 44
جونگکوک وارث بدنام ترین امپراطوری مافیا در سرتاسر سئول تهیونگ پلیس تازه کاری که از طرف تیمش برای نابودی این امپراطوری به عنوان مامورمخفی فرستاده شده "قانون رو بلدبودی و بازی کردی، دونستن اینکه مغلوب شدی دیوانه کنندست." ♤♡◇♧ نویسنده این داستان Sugamins هست و من فقط ترجمه کردم. 🔞اخطار داستان رو حتما بخونید. VMinKook
Fe by nejiix
nejiix
  • WpView
    Reads 1,132
  • WpVote
    Votes 196
  • WpPart
    Parts 7
❁ Cᴏᴜᴘʟᴇ: #vkook #vmin ❀ Gᴇɴᴇʀ: Crime. Scienc fiction .Romance دستاش رو جلو اورد و بهم نشون داد. - «این دست‌ها رو نگاه کن... بوی خون رو حس می‌کنی؟ می‌دونی خون رو چی پاک می‌کنه؟» سرم رو تکون دادم. - «فقط خون می‌تونه خون رو پاک کنه...چرخه انتقام هیچ‌وقت به پایان نمیرسه. نفرت تکثیر میشه و یه روزی می‌رسه که از زمین، چیزی جز یه لکه‌ی سرخ که بوی تند آهن میده، چیز دیگه‌ای باقی نمونه...!»
Black Rose🥀 by Thek4Dib
Thek4Dib
  • WpView
    Reads 6,301
  • WpVote
    Votes 1,186
  • WpPart
    Parts 35
~رز مشکلی🥀~ ~فیک بلند~ ~ویکوک، نامجین~ ~درام، رمنس، تخیلی~ ~روز‌های آپ: سه‌شنبه‌ها~ نفس نفس میزد. خون قرمز‌رنگش مثل لباسی زننده بدن زخمی و کبودش رو پوشانده بود. اما طرف دیگه‌ی اون در لعنت شده جونگ‌کوکی ایستاده بود که با هر نفس دردناک تهیونگ حس میکرد بغض توی گلوش داره بزرگ‌تر میشه :《خب، تصمیمت چیه؟ میمونی و عذابش میدی یا میری و میذاری با آرامش زنده بمونه؟》 چشماش رو بست و قطره‌های اشک روی گونه‌هاش رها شد. :《مگه انتخاب دیگه ای هم برام گذاشتین؟ شنیده بودم برای عاشقی کردن باید فداکار باشی اما این...نامردیه》 پوزخندی روی لب های مرد نشست :《باید قبل از اینکه قلب احمقتو به یه عنصر ممنوعه میباختی فکرشو میکردی. ناتوان‌تر از اونی که بتونی نجاتش بدی؛ یه عنصر آب بی‌عرضه.》 چقدر شنیدن حقیقت در اون لحظه دردناک بود. چقدر سرنوشت ناجوان‌مردانه بازی میکرد :《باشه من دلش رو میشکنم و ترکش میکنم. نه بخاطر شما عوضی‌ها. برای اینکه از جونم برام عزیز تره و نمیخوام موجوداتی مثل شما حتی بهش نگاه کنین.》 و این جمله پوزخند مرد تو پررنگ تر کرد.