__Seri
اون پرنده ای بود که قدرت ، توانایی پرواز کردن و ازش گرفته بود . پس وقتی خسته شد تصمیم گرفت همه چیز رو رها کنه برای همین بود که بار همه چیز رو به شونه های نحیف پرنده ی کوچیک سپرد . بیچاره . . .
پرنده ی کوچکی که هنوز طعم پرواز و به درستی نچشیده بود . . .
پرنده ی بزرگ بعد از مدت ها شروع به پرواز کرد . خوشحال در آشیان سبزی که ساخته بود
چه کسی به اشک های پرنده ی کوچیکی که بال هاشو از دست داده بود توجه میکرد ؟