اولش اخطار اسمات و ممکنه ترسناک هم باشه واسه ترسوها پس
اگه ترسویی نخون
وخدا وند فرشتگان را از زیبایی به زشتی میکشاند ..
بالهایشان را سیاه میکند و صورتشان را قبیح
گناهشان چیست که همچین مجازاتی دارد
مگر انها نیز مانند انسان ها گول شیطان را نمی خورند
زمانی که شیطان توانست اولین فرشته را از راه حقیقی منحرف کند
شروع داستان ما بود
فرشته از بهشت تبعید شد و دیگر میان فرشتگان جایی نداشت
وینگر سان نامی که انسانها به خواطر چهرشان به انها داده بودند
اما از هر چیز دونوع یکی خورشید و دیگری ماه
کسی چه میداند
افسانه ها میگویند وینگر ها بالای ابر ها زندگی میکنند جایی که از دید انسانها پنهان باشند شب ها بیدار میشوند و به دنبال طعمه میروند
اما کسی نمیدانند که یک فرشته هیچ وقت خسته نمیشه
پس مواظب باش تا تو طعمه بعدی این موجودات زیبا اما عجیب نباشی 🥲😉
ورژن کوک وی و ویکوک رمان the wings دوست عزیزم
@Don_Mute
پارک جیمین چهارده ساله دیوونه ی عکاسی دارکه و موفق میشه با کاراش اسطوره اش مین یونگی رو تحت تاثیر قرار بده و شاگردش بشه توی این راه اون ادمهای جدیدی رو ملاقات میکنه و احساس میکنه خوشحاله ولی این واقعا همه ی اون چیزیه که جیمین قراره باهاش رو به رو بشه؟
داستان درباره تهیونگ که جونگکوک رو به عنوان هدیه در روز تولدش میگیره و کوکی که از قبل عاشق تهیونگ بوده و چی میشه اگه یه روز از اون عشق دیگه چیزی باقی نمونه؟
سرنوشت چیز عجیبیه و البته ترسناک مثل رود خونه ای که میمونی درحال جاری شدنی فک میکنی داری راهی میشی تا با قطره هات سنگ هارو بشکافی و به دریا برسی اما مقصد چیزی جز یک مرداب نیست و تو گاهی فقط باید راهی بشی.
+بزار لمست کنم بزار لمس کنم عمق غم ودرد هاتو بزار بدنامون یکی بشه و درد هامون تقسیم شاید از بار غممون کم شه شاید بتونیم با هم تحملش کنیم
....
کاپل اصلی :ویکوک
یکم صحنه ها خشن داره .
^-^ اما خب حس میکنم ارزشش رو داره
💜
سلام بچه ها این اولین فنفیکیه که مینویسم امیدوارم دوسش داشته باشید و این که من زود به زود اپ میکنم اگر بخواید احتمالا یا روزی دوتا پست یا یه روز درمیون دوتا پست
داستان در مورد سرنوشت چند پسره که به هم گره خورده سرنوشتی که هیچ کس نمی دونه چه چیزی براشون رقم زده مرگ و زندگی به دست سرنوشته ولی فقط یه نفر ، یه نفر توانایی تغییر این سرنوشت و داره...
فقط تا همین حد می تونم بگم چون اگه بیشتر بگم اسپویل میشه پس لطفا به مقدمه داستان مراجعه کنید تا از اطلاعات داستان با خبر بشید
داستان بلندی هست و اروم اروم پیش میره ولی هر پارتش پر از اتفاقات هیجان انگیزه اگه از داستان های هیجانی خوشتون میاد از دستش ندید
فیک: میراث جاودانگی The legacy of immortality
ژانر : هیجانی ، ماورا طبیعت ، رمنس ، خوناشام...
نویسنده : سرندیپیتی
Yoonmin / vkook
من توی این داستان از اسم اعضای بی تی اس استفاده کردم ولی از اونجایی که این اشخاص واقعی هستن دوس نداشتم به عنوان کارکترای داستانم ازشون سو استفاده کنم سو لازم به ذکر که هیچ کدوم از کارکترا از لحاظ شخصیتی هیکل قیافه و ... شبیه اعضای بی تی اس نیستن فقط از اسماشون استفاده کردم که خب این اسامی توی کشور کره زیادن 🙇♀️❤️
#HANAHAKI
🌸 هاناهاکی : بیماری ای که اگه یه نفر یه عشق یه طرفه داشته باشه ، گلی توی ریه هاش ریشه میده و گلبرگاش بعد از مدتی کل ریه شو پر میکنن و اون فرد به طور متوالی سرفه میکنه و گلبرگارو بیرون میده. هیچ راه درمانی نداره به جز اینکه اون طرف مقابل هم عاشقش بشه یا کل گیاه از ریه ش خارج بشه که این باعث فراموشی اون کسی که عاشقشه میشه :)
____________________
Name↬ #BLOOm
↳Genre↬ Fantasy, romence, Smut +18
↳Couple↬ vkook .yonmin
خب داستان عاشقانه ،اسمات و تاریخیه .
اینکه توی اون قصر جانگکوک و تهیونگ از بچگی عاشق هم بودن و خب نگیم از کارایی که توی بچگی انجام دادن
.
.
.
.
بعد از چند سال همیدگه رو میبین و دوباره عاشق هم میشن ولی ....
.
.
.
_ شاهزاده خواهش میکنم بس کنید .
ولی اون بدون اینکه چیزی بگه زبونشو روی ترقوه ی سفید و نازکش گذاشت و به پسری که زیرش پیچ و تاب میخورد نگاه کرد.
_ دلم واست تنگ شده بود عشقم 💦💦💦💦🔞🔞
خونه رو ترک کردم.
تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک کرد پول نسبتا زود به حساب من واریز شد.
بنابراین دیگه دلیلی نداشت که اونجا بمونم. بهتر بود از اون ساختمون بی روح که تقریبا 17 سال بهش می گفتم خونه می رفتم اون دو نفری که با عنوان پدر و مادر این چند سال بین دعواهاشون تلاش می کردن زندگی من رو هم کنترل کنن تنها می ذاشتم.
از اونجا دور شدم بدون اینکه بخوام دوباره در این باره فکر کنم. بیرون از اونجا من آزاد بودم که که ایده هام رو به واقعیت تبدیل کنم
برنده ی جایزه فیکشن سال در سال 95 توسط امپایر فیک