چیکار میکنی اگه خودت رو توی یه بازی پیدا کنی؟ ولی نه هر بازی ای... یه بازی از عشق. و، نمیتونی کدوم یکی رو انتخاب کنی تا برنده بشی! داستان راجب کتی هست. اون یه دختر جدیده. باهوش، زیبا و بی خیال. اون استعداد خودش رو توی موسیقی دید. کتی و مادرش خیلی جا به جا میشدن. و کتی مشتاق بود که توی انگلستان زندگی کنه. ولی اون خودش...
برگرد خونه دیوونه♡ *این داستان دوبار در هفته آپ میشود اخطار : خشونت_روابط جنسی_مواد مخدر-مشکلات روانی
همه چیز در زندگی ممکن نیست ولی همچنین همه چیز هم غیر ممکن نیست. در زندگی چیزایی وجود دارن که ما فکر میکنیم وجود ندارن. برای مثال، خون آشام ها چطورن...؟؟؟ جوسی جِفِرسون یه نوجوان معمولیه، یه دبیرستانی معمولی، سه دوست عالی معمولی، یه خانواده ی بدون پدر معمولی. به طور کلی، یه زندگی معمولی. اون آینده خودشو در پشت ذهنش کش...
دختری که خیلی ناگهانی مسیر زندگیش تغییر می کنه… این تغییرات اونقدر زیادن که اون متوجه می شه فقط و فقط یه تتوی مثلث روی کمرش تو زندگیش راست بوده و اونی که فکر می کنه نیست…! اما کسی که خودش انتخاب می کنه باشه… واسه ی همه یه علامت سواله…
هيچوقت فكر نمي كرد يك روزي اين شكلي مي شه.... هيچوقت فكر نمي كرد اينطوري تموم بشه. اصلاً تموم شده بود؟! نه اين ضعف لعنتي هيچوقت تمومي نداره....
ازم متنفرم باش... عصبانی باش... عاشقم باش... ناراحت باش.... دوستم داشته باش!... . . راستشو بخوای عزیزم...من اصلا اهمیت نمیدم ! [Sexual content]
داستان دختري ك عاشق ميشه.يكبار از عشقش جدا ميشه ولي بعد از مدتي دوباره ميبينتش.اون عشقشو مقصر جداييشون ميدونه و تصميم ميگيره ك تلافي كنه... اون خودشو كاملا تغيير ميده به طوري حتي مامانش فكر ميكنه دخترش ديوونه شده! همه همين فكرو ميكنن... عشقش از اين رفتار سوء استفاده ميكنه ولي يه روز اون دختر خود اصلي خودشو رو ميكنه...
:همونطور كه تو تاريكي نشسته بود ،پك عميقي به سيگارش زد و بي مقدمه گفت تو شبيه برفي - خوشگل و سرد
[completed] + چرا فقط فراموش نمی‌کنی؟ _ چون نمی‌خوام. نمی‌خوام تو هم بری و تنها خاطره‌ای که ازت داشته باشم، آتیش گرفتن قلبم باشه. می‌فهمی؟ نباید بری، چون نمی‌خوام دنبالت بگردم.
نگاش که میکردی دوراتا بود! یه دختر ۱۵ساله که رفتار و حرف زدنش تحت تاثیر بلوغش بود 🙃 اما بعد از هر صبح گیر افتادن توی آسانسور با زین مالیک، مرد همسایه که از قضا متاهل و زیادی جذاب بود باعث شد بعدش دیگه هیچ چیز سرجاش نباشه.... چیز بزرگی درقلب زین جابجا شده بود... انگار دوراتا هوش از سرش پرونده 🦋 طوری که هیچوقت چنی...
اونقدر غرق قمار و شرط بندی بودم ، که بدون اینکه حواسم باشه زندگی ام به " زین مالیک " یکی از قوی ترین قمارباز ها باختم ! و من شدم برده دست های اون !🔞 Cover by @infectedfantasy
آخرین باری که به پلیس سپرد، قاتل ها فرار کردند. دستگاه قضایی کاملا مشکل داشت. واقعیت را غلط اظهار کردند، اجازه دادند مضنون ها از دستشان بروند، از تصمیم عمومی برای عمل کردن درباره ی مجرمان استفاده کردند. قانون شکنان خیلی کم مجازات شدند یا حتی برای کارهای اشتباهشون اصلا مجازات نشدند و غیره. یک نفر باید کارها رو به دست...
"قدرت، قدرت چیزیه که تا طمع اونو بچشی بازم بیش تر میخوای بیشتر بیشتر تا جایی که به مرز جنون برس" " این قدرت بهای سنگینی داره " "هرچیزی بهایی داره " "تو خانوادتو کشتی" "این قدرت بهای سنگینی داره "
«احمق‌ها» من معمار نیستم ولی می‌دونم پیش از این که قصر بسازی باید آلونکت رو خراب کنی. نمیتونی روی همون زمینی که آلونک داری قصر رو هم بخوای. قبل از این که برجت ده‌ها متر بالا بره... اول باید چند ده متری رو پِی بکنی و پایین بری. من معمار نیستم ولی زیاد تو حرفه‌ی این و اون سرک می‌کشم : ) A Zayn Malik Fanfiction
[completed] زندگی همیشه اونطوری که انتظارشو داریم پیش نمیره...گاهی جوری راهت عوض میشه که حتی بهش فکرم نمیکردی...اتفاقا و احساساتی توی قلبت بوجود میاد که هیچوقت حدسم نمیزدی...زندگی هر لحظه اش تورو دعوت میکنه به مبارزه...تواین مبارزه رنگا مقابل هم قرار نمیگیرن...این جنگ،یه جنگه بین قلب و مغزت،سرنوشتت و انتخابت،چیزی که ه...
-افسانه ها برتر از حقیقتند. نه از ان جهت كه به ما مي گویند اژدها وجود دارد بلكه از آن جهت كه به ما مي گویند اژدها نیز از پا در مي آید.
بیست و هفت قتل... ... بیست و هفت مظنون Casting: [Bill Skarsgard, Lindsey Morgan, Harry Styles]
-تو برای این تا اینجا اومدی؟ فقط یه مرگ مرگبار؟ +نه تو حقت بیشتر از اینه. شاید منظورم یه زندگی مرگباره. . . . این فف درباره ی دختر 21 ساله ای که زندگیشو پای پیدا کردن برادر و انتقام خانوادش میزاره. توی این راه با هری استایلز آشنا میشه، خیلی چیزا یاد میگیره و خیلی چیزا یاد میده. خیلی چیزا از دست میده و خیلی چیزا بدست...
رانی درد های زیادی رو تحمل کرده. در شش سال اول زندگیش مجبور به تحمل دعواهای خانواده اش بوده، مادرش جلوی چشمش از بین رفت، با کسی غریبه بزرگ شد و هیچ دوستی کنارش نداشت. حالا پانزده سال از قتل مادرش گذشته، اون لندن اومده و جایی میخواد کار کنه که روی پرونده مادرش و کسایی که به وسیله یک نفر کشته شدن تمرکز دارند... (اینو وق...
"اقای استایلز،این اشتباهه" "هییششش،تو منو دَدی صدا می کنی بیبی گِرل" [Sexual content]
"مرگ ما را از هم جدا می‌کند، پیمان عشق را می‌شکند، گره قلب هایمان را می‌گشاید اما نمی‌تواند جلوی من را از برگرداندن تو بگیرد پس...خوش برگشتی به زندگی عشق از دست رفته‌ی من!" •{داستان ترسناک و عاشقانه از هری استایلز}•
این داستان از نگاه پنج نوجون به اسم های (zayn,harry,Rose,waliyha,safa) درباره ی زندگیشون گفته میشه زندگییه که نه تنها به هم ربط داره،بلکه باعث برملاء شدن کلی راز هم میشه
