Just Like Two Pieces Of A Puzzle | Suayeon
Suayeon converted شیون هیچوقت فکر نمیکرد با پر کردن یه فرم شرکت دوستیابی، دختر رویاهاش رو پیدا کنه اما یه جای کار میلنگه!
Suayeon converted شیون هیچوقت فکر نمیکرد با پر کردن یه فرم شرکت دوستیابی، دختر رویاهاش رو پیدا کنه اما یه جای کار میلنگه!
《او یک یادگاری سیاه بود...》 رنگها قسمت سوم: سرنوشت کِلَنسی اون به من یه دستبند دست ساز مشکی رنگ داد و من هدفون قرمزم که حرف اول اسمم روش هک شده بود به نظر منصفانه میاد؟ نه اون خیلی چیزها به من داد که من درقبالش چیزی بهش برنگردوندم.... لطفا اول قسمت اول و دوم این سری از بوکها رو بخونید!
[Completed] 《او یک خاطرهی سیاه بود...》 رنگها قسمت دوم : سیاه و کبود اون پیرهن مشکیش رو برام گذاشت و پیرهن آبیم رو با خودش برد و حالا من موندم و سیاهیها و کبودیهام... Thanks for Perfect cover: @IWONTBETHEONE
[Completed and Edited] 《او یک تمایز آبی بود...》 اون آبی بود ، من مشکی چه بد که ترکیب این دو رنگ چیز جدیدی خلق نمیکنه! Highest Rank #1 سومین نوشته Thanks for Perfect cover : @IWONTBETHEONE
[Completed] "ژاکتت رو بهم قرض بده!" لیسا با نام مستعار "آلیس" معروفترین نویسنده مانهوا با محتوی "گیرللاو"عه اما کسی نمیدونه توی زندگی واقعی و به دور از لپتاپش، هر روز به دنبال یه بهانه میگرده تا به زندگی خودش پایان نده. ژانر: فنفیکشن-رمانس-فلاف کاپل: جنلیسا، لیسرین
[Completed] چرا تا حالا سعی نکردم خانوادهام رو بکُشم؟ این سوالیه که نوجوونهایی مثل لیسا هر روز از خودشون میپرسن. Cover by lisarius