من اون شب به خودم و اون قوی سیاه قول دادم.
قسم خوردم، که فرشتمو به همه ی آرزوهاش برسونم.
و اون روحشو به من بخشید، بالهاشو به من هدیه کرد،
که تا آخر عمر، تا جایی که مرگ مارو از هم جدا کنه، مواظبش باشم. "
∷∷∷∷∷
سر پسر کوچکتر که روی شونه هاش به خوبی جاخوش کرده بود رو آروم بوسید.
ماه طلایی از این فاصله خیلی دست یافتنی به نظر میرسید، انگار اگه میپرید و دستهاشو باز میکرد،
میتونست به چنگش بیاره و میدونست که بعدش با تمام وجود و عشق اونو به پسر کناریش هدیه میکنه، هرچیزی رو میده تا اون خنده بزرگ شیرینشو دوباره و دوباره ببینه.
"امشب ستاره ها خیلی نزدیک مان، بی نهایت درخشان و زیبا، انگار هرکدومشون دارن باهام حرف میزنن، میخوای بدونی دارن چی میگن جیمین؟ "
پسر کوچکتر پوست نرم دست بزرگتر رو لمس کرد و انگشت هاشونو بین هم قفل کرد
"چی میگن تهیونگ؟ "
لبهاشو به گوش پسر چسبوند و زمزمه کرد
"دارن میگن باید براش آماده باشیم، دارن میگن بالاخره نوبت ماهم میرسه"
....
Cover by: Infectedfantasy
Vmin/short story
" جانگکوک عزیز. من متوجه زخم های روی دست هات از زیر آستین بلندت شدم. این گل های یاس رو توی آب بذار و هر روز ی خورده از اون آب به دستات ، به زخمات بزن. توی افسانه ها میگن بوی گل یاس آدم رو جادو میکنه و باعث میشه گناهانش رو ترک کنه ".
جیمین و تهیونگ دوتا دوست و هم اتاقی...
اتفاقات و مشکلاتی که باهاشون دست و پنجه نرم میکنن...
و ایا فقط دوست هستن؟
Couple: Vmin,Hopv,Namjin
ژانر: روانشناسی، عاشقانه، روزمره، مرموز، طنز، اسمات
─بکهیون فقط ۱۷ سالش بود که بهزور پدر و مادرش مجبور به ازدواج با یه مرد شد.
اون مرد، پارک چانیول!
انسان؟ یا شیطان؟
اون معشوقِ شیطانه↭
༆𝓝𝓪𝓶𝓮: DEMON
༆𝓖𝓮𝓷𝓻𝓮: امپرگ، تخیلی، اسمات، ترسناک، ارباببردهای، انگست، خشن
༆𝓒𝓸𝓾𝓹𝓵𝓮: چانبک، کایهون
༆𝓐𝓾𝓽𝓱𝓸𝓻: 𝑩𝒍𝒖𝒆𝑪𝒍𝒐𝒖𝒅☃︎
༆𝓢𝓽𝓪𝓽𝓮𝓶𝓮𝓷𝓽: #Full
༆𝒜𝓰𝓮𝓼: +21