blodi_fk7's Reading List
14 stories
I Killed Him | SOPE by itsnasyi
itsnasyi
  • WpView
    Reads 26,726
  • WpVote
    Votes 4,704
  • WpPart
    Parts 24
چطور میتونم به عقب برگردم؟ چطور میتونم همه چیز رو از اول بسازم؟ "گذر از محدوده قدرت" چیزیه که زیاد بهش فکر میکنم. شاید بتونم زمان بیشتری از همیشه به گذشته برگردم. شاید بتونم تغییرش بدم. شاید بتونم از کشته شدن اون کسی که عاملش بودم جلوگیری کنم. Started: 2020, 19 Jan. Finished: 2020, 30 Jun.
Silver Edge : The Cruor  by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 15,003
  • WpVote
    Votes 2,319
  • WpPart
    Parts 16
• Name: [Silver Edge : The Cruor]🩸 • Couple: Namgi - Namjin - Vhope • Writer: ELA & Sara ac • NC: -17 • Summary: با مرگ مشکوک یکی از محبوب ترین اساتید دانشگاه سئول، بوی خون توی فضای همیشه آروم دانشکده ی علوم انسانی می پیچه. زنگ خطری که به همه هشدار میده مرگ درکمین نشسته. مرگ هولناکی که کم کم ترس رو به دل دانشجو ها و اساتید می اندازه. در این فضای خفقان آور، هیچ کس متوجه نمیشه چشم های خیره ی پسرکی دانشجو لحظه ای از استاد جذاب روانشناسیش، کیم نامجون کنده نمیشه. کیم سوکجین، بی اغراق شیفته ی مردی بالغ تر از خودش شده که راز بزرگی رو پشت قاب شیشه ای عینکش پنهان میکنه.
Leica by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 64,611
  • WpVote
    Votes 12,257
  • WpPart
    Parts 18
• Name : Leica 📷 • Couple : Vkook • Writer : Ziwon • Summary : یک دوربین! همه ی آنچه که سرنوشت برای گره زدن آن دو در سال ۱۹۵۱ نیاز داشت، یک دوربین بود و همه ی آنچه این گره را می گشود٬ جنگ؟ عاشقانه ای در دل جنگِ میان دو کره!🚢
Anti by BTSIR7_FF
BTSIR7_FF
  • WpView
    Reads 1,168
  • WpVote
    Votes 155
  • WpPart
    Parts 1
• Name: Anti • Type: one shot • Couple: Namjin, Sope • Writer: Modita
God is Dead? | Vkook Completed  by Mamacita_01
Mamacita_01
  • WpView
    Reads 43,281
  • WpVote
    Votes 5,273
  • WpPart
    Parts 6
_ فقط برای این نیست، به خاطر تو اومدم. _ من بیست و هفت سالمه، دیگه اون بچه ی بیست و سه ساله نیستم که با تحریک کردن احساساتم خامم میکردی. چشمهای آرومش دوباره سرد شد، با نگاه خشکی توی چشمهاش خیره شد و گفت: _ توی این پنج سال بیکار نبودم، با دخترا و پسرای زیادی رابطه داشتم. شنیدن این حرفها هنوز براش سخت بود، این پسر هرچقدر که روح شیطانی ای داشت، برای تهیونگ هنوز نقطه ضعف بود: _ پس هرزگی هات و ادامه دادی. با قدم های بلند و آروم به سمت در رفت و با صدای لطیف و ملیح همیشگیش گفت: _ خب نه راستش، با آدمای زیادی حال کردم، ولی زیر کسی نبودم، درواقع بهم ثابت شد که فقط حاضرم زیر تو باشم. جلوی در ایستاد، به سمتش برگشت و با نگاهی پر از شهوت چشمهاش رو سرتاپای تهیونگ چرخوند: _ اون بدن...الان باید خیلی هات تر شده باشه، من هنوز طعمت و فراموش نکردم... پیج نویسنده: @sylvie_fic Couple: Vkook writen by Sylvie🌱 genre :Dram, Smut, Musical, Fluff
Blind Guy [Vkook|Yoonmin] by kimsevil
kimsevil
  • WpView
    Reads 118,336
  • WpVote
    Votes 22,311
  • WpPart
    Parts 23
‌‌‌๛ ғᴀɴ ғɪᴄ 「 Blind Guy 」 • پسر کور Complete • کاپلی° • ژانر : عاشقانه | روزمره [-اگر یک روز بگم که من اون مردی که فکر میکنی نیستم... اگر بگم یک هیولای زشتم...چیکار میکنی؟ پسر خنده ی قشنگش رو دوباره نشونم داد. -ماسک لعنتیت رو از روی صورتت پایین میکشم و بهت ثابت میکنم: هیولاها وجود ندارن...] 💎°آیدی تلگرام و واتپد نویسنده: @kimsevil
𝐖𝐨𝐧𝐝𝐞𝐫 by btsalate
btsalate
  • WpView
    Reads 5,681
  • WpVote
    Votes 759
  • WpPart
    Parts 5
[ترجمه شده] "میدونی، وقتی یک نفر غمگینه، تماشا کردن غروب آفتاب رو خیلی دوست داره." -آنتوان دوسنت اگزوپری - شازده کوچولو cover : @/chimmedt in twitter writer : @/wordcouture in AO3 ( از نویسنده اجازه گرفته شده)
𝙳𝚘 𝚈𝚘𝚞 𝚃𝚑𝚒𝚗𝚔 𝚆𝚎'𝚕𝚕 𝙱𝚎 𝙸𝚗 𝙻𝚘𝚟𝚎? by Anne_nefelibata
Anne_nefelibata
  • WpView
    Reads 5,264
  • WpVote
    Votes 1,038
  • WpPart
    Parts 5
. وقتی باهام حرف میزدی، حتی چشماتم میخندیدن.... یادته وقتی تو جاده ی «هون هوا رو» از کنار دریا میروندیم بهم زل میزدی و میخوندی: Do you think we'll be in Love forever? Do you think we'll be in Love? تو برام خوب نبودی، اما من هنوزم میخوامت.... . . ژانر : عاشقانه کاپل: لی مینهو، هان جیسونگ (مینسونگ) [استری کیدز] *پایان یافته*
priest | chanho by ItIs_Kaya
ItIs_Kaya
  • WpView
    Reads 6,559
  • WpVote
    Votes 1,450
  • WpPart
    Parts 11
‏"خداوند انسان را با میل به همجنس بازی خلق نکرده است. کتاب مقدس به ما میگوید که بخاطر گناه است که شخصی همجنس باز میشود" با گفتن این جمله، موعظه رو به پایان رسوند و بدون مکث، به فضای تاریک پشت محراب رفت و به دیوار تکیه زد، تمام مدت بین حاضرین چشم چرخونده بود، اثری از ‏حضور "اون مرد" نبود، از سر آسودگی دم عمیقی گرفت اما بازدمش رو با شنیدن صدای قدم‌های محکم هر یکشنبه فراموش کرد! راهروی تاریک با سقف بلندش صدا رو به خوبی انعکاس میداد:«یه چیزی رو می‌دونی پدر لی؟!» کاملا به کشیش نزدیک شد، نوار سفید رنگ رو از بین یقه‌اش بیرون کشید و زمین انداخت ‏:«پشیمونم که امروز اینجا منتظرت بودم، کاش علاوه بر شنیدن صدات چهره‌ات رو هم میدیدم!» چونه کشیش رو گرفت و سرش رو انقدر سریع بالا آورد که صدای مهره گردنش شنیده شد:«چون دوست دارم بدونم بعد از اتفاقی که امروز قرار بیفته ، برای دوباره گفتن این موعظه‌ها صورتت چه حالتی داره؟!» کاپل: چانهو ژانر: انگست، جنایی، رمنس روز آپ : یکبار در هفته، روز نامشخص
City Of Dead [Vkook AU] by Vantegod_
Vantegod_
  • WpView
    Reads 161,664
  • WpVote
    Votes 26,242
  • WpPart
    Parts 13
"اون نيمه تاريكمو ديد و بهم گفت سياه رنگ مورد علاقشه"