فف های ناتمام😶
4 stories
When Hate Turns Into Love [Persian Translation] by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 51,246
  • WpVote
    Votes 7,832
  • WpPart
    Parts 26
[OnGoing] استایلزها و تاملینسون ها. این دو خونواده به دلیل اتفاقی در گذشته، هیچوقت باهم کنار نیومدن. به همین دلیل لویی تاملینسون از هری استایلز متنفره، به همین سادگی. هرچند چیزی که لویی -یا هرکسی توی خونوادشون- نمیدونه اینه که هری از لویی متنفر نیست، درواقع کاملا برعکسش. اون همیشه از پسری که موهاش مثل پر نرم بود خوشش میومد. چرا ؟ خودشم نمیدونه، ولی از دوران مهدکودک اونها یه چیزی درمورد اون پسر، خاص و استثنایی بود. دست انداختنا و اذیت کردنای هری هم واسه بدتر کردن شرایط کاملا کافی بود! اون دوس داره لویی رو عصبی و مضطرب کنه، چیزی که لویی ازش متنفره‌. لویی همیشه تلاش میکنه اونو برونه و بهش بگه که گورشو گم کنه، که فقط باعث میشه هری حتی بیشتر دوسش داشته باشه. پس وقتی لویی بالاخره تسلیم لمس های هری میشه و بهش اجازه میده هرکاری که میخواد باهاش بکنه چه اتفاقی میفته ؟ عشق بوجود میاد ؟ اگه آره، خونواده هاشون چه فکری راجبش میکنن ؟
I wanted to call you ZiZi by Dba_Fh_OffiCial
Dba_Fh_OffiCial
  • WpView
    Reads 30,755
  • WpVote
    Votes 4,582
  • WpPart
    Parts 45
-«هی لو...مشقاتو نوشتی؟» -«نه بیخیال... کی به کیه! تازه فردا که تعطیله!»
Broken Wings (SIN2) [L.S] by S_Larry_S
S_Larry_S
  • WpView
    Reads 22,553
  • WpVote
    Votes 4,137
  • WpPart
    Parts 9
(جلد دوم از SIN) خداوندگارا بر من مرحمت كن و بال هاي شكسته ي مرا ترميم كن.
Ocean is your eyes[L.S] by Beti_Tommo
Beti_Tommo
  • WpView
    Reads 12,808
  • WpVote
    Votes 2,222
  • WpPart
    Parts 7
لویی نمیتونست چیزی رو که میبینه باور کنه...یه پسر وحشت زده وسط اون آب شناور بود یه پسر وحشت زده خیلی زیبا که مثل ماهی دم داشت و روی اون رو پولک های براق سبز رنگ پوشونده بود...به همون اندازه که این غیر واقعی و غیر قابل باور و افسانه ایه ،اون درست جلوی چشماشون بود،حقیقی،زیبا و سردرگم ...یه پری دریایی که جلوی دیدگان شوک زده همه اونها داشت وسط آکواریوم شنا میکرد و هیچ راهی وجود نداشت که بشه منکر این حقیقت شد و اهمیتی نداشت چقدر با منطق و شنیده ها و دانایی لویی و بقیه اون دانشمند ها در تضاد و مغایرت باشه... یا... داستان دانشمند جوونی که میخواد بزرگترین کشف دنیای زیست شناسی رو به اقیانوس، ینی خونه اش برگردونه ولی در میونه راه میفهمه خونه اون فقط آغوش خودشه!