All📃
45 stories
 ⠃⠇⠊⠝⠙⠀⠏⠇⠁⠽  blind play por loulouTomlinson91
loulouTomlinson91
  • WpView
    LECTURAS 76
  • WpVote
    Votos 20
  • WpPart
    Partes 2
افراد معروف و سرشناس جامعه همیشه از این میترسند که کسی راز های آن ها را فاش کند ، ولی یک فرد نابینا هیچ خطری بوجود نمی آورد ، این داستان یک شاهکار است با الهام از کتابی به همین نام .
Curse of the wolves  por ZeddyMayne
ZeddyMayne
  • WpView
    LECTURAS 4,635
  • WpVote
    Votos 746
  • WpPart
    Partes 16
سایه‌ی شوم نفرینی که آسایش رو از مردم بی گناه گرفته، به دست منو تو برداشته می‌شه. منو تویی که یک نگاه کوتاه به همدیگه انداختیم بدون اینکه بدونیم سرنوشت مارو برای همدیگه انتخاب کرده. Ziam story, Liam top Werewolves Fantasy تمام شده-
he is the Princess (Thorki, Completed) por raha_fanfic
raha_fanfic
  • WpView
    LECTURAS 9,346
  • WpVote
    Votos 1,314
  • WpPart
    Partes 25
حس میکرد که توی بهشت قرار داره. حتی اگه همین لحظه جونش رو میگرفتند، هیچ شکایتی نداشت. دوست داشت همه چیز همین جا تموم بشه. میان بازوهای پر قدرت پرنس و لبهای گرمش. مطمئن بود که نمیتونه دوری ای که قرار بود تجربه کنه رو تاب بیاره. از همون لحظه ی برخورد لبهاشون باهم، حس میکرد قلبش رو کامل از سینه در آورده و اون رو دو دستی تقدیم پرنسش کرده؛ و اگر می خواست ترکش کنه، باید با سینه ای خالی از قلب میرفت و میدونست که بعد از اون، هیچ فرقی با یک مرده نخواهد داشت. *** داستان راجع به پسریه که به اجبار و برای نجات وضعیت سرزمینش، مجبور میشه خودش رو به جای خواهر دوقلوش جا بزنه و مدت زمانی رو با پرنسی که قراره با خواهرش ازدواج کنه بگذرونه؛ اما همین اجبار زندگیش رو تغییر میده و عشق ممنوعه ای رو به قلبش راه میده.
This House No Longer Feels Like Home (Persian Translation) por larents_iranff
larents_iranff
  • WpView
    LECTURAS 163,147
  • WpVote
    Votos 16,400
  • WpPart
    Partes 18
هرى و لويى ٢٠ ساله كه باهمن، كه هرى خيانت ميكنه، و لويى ميشكنه، و هرى يك سال مهلت داره تا ازدواجشون رو درست كنه.
Mated By Accident por itstilliswhatitis
itstilliswhatitis
  • WpView
    LECTURAS 152,085
  • WpVote
    Votos 6,044
  • WpPart
    Partes 16
When it came to losing his virginity there were a couple of things Harry hadn't foreseen. 1. That he would be a really late bloomer and go into heat in the middle of a school day. At age sixteen he had accepted that he was a beta. Apparently not! 2. That he would stumble his way down to the basement and run into the school's most popular boy, Louis Tomlinson. 3. That his heat would trigger the Alphas rut. 4. That he would have awesome sex with that said Alpha. 5. That they would accidentally mate. Well, sometimes the worst-case scenarios turned out to be the best thing that ever happened to you at the end, but the road there would be long and difficult. Purely fictional. Smut warning!
Not Again? (L.S) por fatestylinson
fatestylinson
  • WpView
    LECTURAS 45,084
  • WpVote
    Votos 8,232
  • WpPart
    Partes 31
هری به سمت لویی میره و دستهاش رو روی پهلوهای لویی میذاره. آرزو داشت میتونست لویی رو با نوک انگشتهاش بسوزونه همونجور که لویی با وجودش اونو میسوزوند. "دوباره نه،" هری وقتی تیشرت لویی رو بالا میده، تکرار میکنه. دستهای لویی بالا میاد وقتی که هری تیشرت رو از سرش رد میکنه، و بی‌توجه به سمت تخت لویی میندازتش. "من دوباره با تو نمیخوابم،" هری زمزمه میکنه. "حتما،" لویی میگه، لبهاش به گردن هری میچسبه که باعث میشه سرش رو کج کنه. "اگر تاثیری داره همینجور حرفت رو تکرار کن." هری ناخن‌هاش رو روی کمر لویی میکشه. "دوباره نه،" ناله میکنه. "این- این بار آخره." .یا. وقتی هری استایلز و لویی تاملینسون هم‌اتاقی هستند. اونا از همدیگه متنفرن. حداقل این چیزیه که خودشون فکر میکنن. Persian Translation The original story belongs to @aditistylinson
Bake-Neko por gray_koala
gray_koala
  • WpView
    LECTURAS 20,853
  • WpVote
    Votos 5,445
  • WpPart
    Partes 40
[completed] لیام فقط یه دانشجوی سال آخری تنها بود که سخت کار می‌کرد تا بتونه زندگیش رو جمع کنه، همه چیز عادی بود البته فقط تا قبل از راه دادن اون گربه به خونه اش. +زین؟ تو چطوری شکل آدم شدی؟ میدونی؟ لب و لوچه ی پسر آويزون شد. -نمیدونم که، ماما بهم نگفته بود منم میتونم عوض شم. +تو تنها نیستی؟ مامان داری؟ پسر با چشم هایی که اشک توشون حلقه زده بود، سرش رو تکون داد. +خب اون کجاست؟ قطره اشک کوچیکی از چشم پسر چکه کرد که باعث شد قلب لیام بلرزه. -اون نیست، زین بیدار شد...ماما نبود.
Just Hold On(completed) por eileenmonro
eileenmonro
  • WpView
    LECTURAS 448,295
  • WpVote
    Votos 51,122
  • WpPart
    Partes 60
Larry+ziam از درد به خودش میپیچید و گریه های بچگانش تو کل اون کوچه ی تاریک طنین مینداخت.صدای خنده های اون آدمای مست هنوز تو گوشش بودن...آخه چرا از درد نمیمیره؟چرا این کابوسا تموم نمیشن؟آخه اون فقط یه پسر بچه کوچولوعه! ___________________________________ 💚💙👬 👬💛❤
DO YOU HATE ME? [Zarry & Lilo] por sarahz_A
sarahz_A
  • WpView
    LECTURAS 29,869
  • WpVote
    Votos 4,128
  • WpPart
    Partes 34
داستان ما شروع شده نمیدونیم قراره چی پیش بیاد نمیدونیم تهش چی میشه شاید تو شخصیت دوست داشتنی برای نویسنده ی داستان من نباشیو زود پاکت کنه، یا برعکس... من فقط از یه چیز مطمئنم این رابطه، نه به خواست من شروع شد نه به خواست تو... اما قراره به خواست منو تو تموم نشدنی باشه... Zarry💛💚 Lilo💙❤