izarQWX
- Reads 8,835
- Votes 746
- Parts 5
در طول مسیر برگشت به خونه توی بغل جیمین بودم و سرمو به سینش تکیه داده بودم به این فکر میکردم که بهش بگم یا نه ؟!
به خونه که رسیدیم از ماشین پباده شدم ، جیمینم اینکارو کرد، باهاش بای بای کردم و به سمت در خونه رفتم اما هنوز درگیر بودم که بالاخره برگشتم و گفتم : جیمینا !
سوالی نگام کرد که دوباره رفتم نزدیکش وگفتم : راستش میخاستم بگم بابت امروز خیلی ممنونم و اینکه ....
_ اینکه ..
با انگشتام بازی کردمو و اب دهنمو قورت دادم گفتم : و اینکه میخام بهت بگم .. من قبلا وقتی مست بودم بهت گفتم اما الان که هوشیارم میخام بگم ... من ... عاشقتم !
#jimin
#girl&boy
#oneshot
#smut