Select All
  • زَرتُشت
    123 13 1

    در میان رستاخیز برگ های دل‌مرده در میان تلاطم امواج تنهایی در میان پژواک خاموش این لانه ی احساسات تنها صوت صدای توست که مرهم میشود بر این زخم کاری وین سر شوریده وین حال زار وین دل غم‌دیده لامذهب ها لا امان نعره میکشند که بیایی تو تو تو ای هستی بخشِ این تنِ خشکیده moji . . . hope you like it♡

  • بازگشت
    124 18 1

    نوشته هایم همه زاده ی افکار آشفته ام هستند... همین و بس! -"زندگی"در تمام طول داستان تعبیری است از فردی که همه ی زندگی شخص اصلیه داستان است...

    Completed   Mature
  • اطلاعات لطفاً
    610 131 1

    هرگز تأثیری که ممکن است بر دیگران بگذارید را دست کم نگیرید !

    Completed   Mature
  • یک ساعت مانده به مرگ
    987 150 1

    آخرین روز زمین بود. اخبار گفته بود امروز همه چیز تمام می شود.پایان نزدیک بود و بالاخره زمان مرگ فرا رسیده بود. در خیابان قدم می زدم و به سمت خانه می دویدم. قرار بود زمین در ساعت ده و سی و سه دقیقه شب، از بین برود.

    Completed