Favourite 🥀⛓
20 stories
End Game (L.S) by harold_iran
harold_iran
  • WpView
    Reads 631,291
  • WpVote
    Votes 88,754
  • WpPart
    Parts 77
[ Completed ] من مرده بودم..... اما تو منو زنده کردی که خودت بکشیم.....
SHOTGUN {Z.M} [completed] by Antoni_walker0094
Antoni_walker0094
  • WpView
    Reads 58,418
  • WpVote
    Votes 10,315
  • WpPart
    Parts 95
نابهنگامِ ناگهانِ منی! ناگهان سرزدی به دنیای تاریکم شدی نور چشمانم.. «لیام پین،فرمانده و گروهبان با تجربه است،چی میشه اگر در مسیر عملیات،هواپیمای نظامی آمریکا سقوط کنه؟ رازهای نهفته پنهان و نهان گمشده و سرگردان آینده برای مردی که بیشتر از نصف عمرش رو در خاک و خون گذرونده، چطوری مقدر شده!؟» ژانر:رومنس،اکشن،معمایی،تراژدی،سیاسی،اسمات،کمی طنز همراه این بوک باشین با کاپل کیوت زیام ✨ 1#rank ziam 1#rank زیام 1#rank zayn
بخیه | (16+) by Allie_Sad
Allie_Sad
  • WpView
    Reads 23,359
  • WpVote
    Votes 2,621
  • WpPart
    Parts 122
دست هاش دور گردنم نشسته بود و هر چقدر تقلا می کردم تا خودم رو بالا بکشم، اون من رو بیشتر درون وان پر از آب می فشرد. سرم رو زیر آب فرو می کرد و ناخن های بلندم هر چقدر چنگش می زدند، فایده ای نداشت. باز هم شکست می خوردم. آب در بینی و دهانم فرو می رفت و رسیدن اکسیژن به من داشت کمتر و کمتر می شد، و داشت به صفر می رسید. داشت خفه ام می کرد. داشت توی آب وان غرقم می کرد. برای ثانیه ای، فقط ثانیه ای، تونستم سرم رو از آب بیرون بکشم، و با قاتلم چشم در چشم شدم. یک جفت چشم مشکی پر از نفرت درون چشم هام خیره شده بودند. قصد جانم رو کرده بود. 🚫 رده ی (16+) برای کلمات رکیک، صحنه های باز کلامی و موقعیت های خشونت بار. 🚫 شروع تا پایان: ۱۳۹۸ تا ۱۴۰۳.
Marin by salasen
salasen
  • WpView
    Reads 4,146
  • WpVote
    Votes 1,188
  • WpPart
    Parts 42
- منو ببر مراکش...
𝐄𝐌𝐏𝐓𝐈𝐍𝐄𝐒𝐒 𝐈𝐍𝐒𝐈𝐃𝐄  by wonderinginblack_
wonderinginblack_
  • WpView
    Reads 17,505
  • WpVote
    Votes 2,743
  • WpPart
    Parts 50
پس سقوط این شکلی بود . لازم‌ نبود بیفتی ‌. لازم نبود حتی کوچکترین حرکتی بکنی . سقوط ، توی یه لحظه اتفاق می افتاد . مثل پایین ریختن اشک مثل شکستن شیشه مثل خاموش شدن شمع ... توی یه لحظه تمام دنیات جلوی چشمهات از هم می پاشید . و تو وقتی متوجهش می شدی که دیگه خیلی دیر بود . by: lazhia Genre: smut , dark , romance , angst , جنایی
{PUNISH} H.S by Gypsywritingby
Gypsywritingby
  • WpView
    Reads 79,393
  • WpVote
    Votes 6,366
  • WpPart
    Parts 46
میبوسمت و اسلحه ارو رو سرت نشونه میگیرم من رو میکشی و نوازشم میکنی بهم لبخند میزنیم و از هم متنفریم سکس میکنیم و شمع روشن میکنیم نفرین میکنیم و دعا میخونیم امروز هستی و فردا نه فردا دشمن من هستی و امروز جونت رو برام میذاری امروز من و توییم علیه دنیا فردا من علیه توام مقابل دنیا میبازم و برنده میشی هردوی مارو به دار میکشن... دار مکافات مکافات مکافات!
Dead Awake (H.S AU) by mrym_g
mrym_g
  • WpView
    Reads 56,345
  • WpVote
    Votes 4,607
  • WpPart
    Parts 31
[+18] من همیشه تنها بودم یه دختر یتیم که یه غریبه بزرگش کرد یه غریبه که زود رفت و بعد من موندم و خرابه ها ، من موندم و تاریکی ، من موندم و درد... میخواستم زنده بمونم پس باید یه کاری میکردم من تبدیل به کسی شدم که ازش متنفر بودم شدم اون سایه ای که بدون نور زنده میمونه.. من احساساتمو گم کردم ولی این زیاد طول نکشید من مردم! ولی این پایان من نبود... One_way Road (season 2)
suffering of love[L.S And Sope ] by lonelyheraa
lonelyheraa
  • WpView
    Reads 4,301
  • WpVote
    Votes 1,154
  • WpPart
    Parts 22
[ و من دانسته جرم عشق تورا به دوش کشیدم .ای سنگین ترین گناه من ] در دنیای من عشقو احساسات پوچ انسان ها راه نداره اینجا ما یاد گرفتیم هر نوع احساسی بیماری محسوب میشه بیماری خطرناکی که سالانه انسان های زیادی رو از بین برده . در دنیای من عشق بزرگترین جرم بشریته جرمی که حکمش گرفتن نفس انسان هاست. به دنیای من خوش امدید 🥀 couples:vkook , sope , larry •1>cara •1<erika •1>larry is real
He Is My Dad(Larry Stylinson) by sobhanHudson
sobhanHudson
  • WpView
    Reads 84,714
  • WpVote
    Votes 5,670
  • WpPart
    Parts 42
مادرش هيچوقت بهش نميگفت پدرش كيه و كجاست،اما يه روز پدرش با پاى خودش مياد....(+18)
Broken Demon #2 by larryshadinn
larryshadinn
  • WpView
    Reads 190,476
  • WpVote
    Votes 27,583
  • WpPart
    Parts 192
تو احمق ترین آلفایی هستی که به عمرم دیدم ...تو نمیتونی یه هیولا رو با شکنجه و شکستن استخون هاش و له کردن وجودش از بین ببری!یه هیولا با شکستن از بین نمیره...تو با هر بار شکستن یه هیولا اونو از بین نمیبری...تو فقط اونو قوی تر از اون چیزی که بود میکنی ... . . . بدون اینکه نگاهمو از ماه کامل و نورانی بگیرم یه نفس عمیق کشیدم و از روی سقف به حیاط بزرگ و روشن زیر نور ماه خیره شدم... جنگ تموم شده بود.جفتم و تموم اعضای خانوادم با آرامش خواب بودن و من تمام عضلاتم سنگ شده بود!از وقتی تونستم بفهمم جریان چیه خودمو آماده نگه داشتم...میدونستم هرگز...هرگز نباید شدت گاردمو کم کنم.جنگ تموم شده بود ولی بزرگترین خطری .که میتونست خانوادمو تهدید کنه هنوز اون بیرون بود...یه هیولای شکسته....خودم