کلیشه "جنگل سرسبز و آبی ترین اقیانوس" 💙~💚
20 story
12 (l.s)(z.m) -Complete- на toovic
toovic
  • WpView
    Прочтений 249,377
  • WpVote
    Голосов 44,177
  • WpPart
    Частей 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂
+ еще 11
Wanna Fuck?  на SepandX
SepandX
  • WpView
    Прочтений 73,671
  • WpVote
    Голосов 15,789
  • WpPart
    Частей 39
لویی غالبا یه لاشیه و هری فک میکنه که اون یه آشغاله. تا وقتی که نظرش عوض میشه. • a Larry Stylinson Fanfiction. • _ترجمه ی فارسی. نویسنده : mochaharry تلگرام : FanfictionsOnly
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون на maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Прочтений 228,709
  • WpVote
    Голосов 24,674
  • WpPart
    Частей 43
این داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون اومد داستانو به دوستاتونم معرفی کنید تا همینجا بخونن...ممنون
Last person[L.S] на adrianaaaaa79
adrianaaaaa79
  • WpView
    Прочтений 243
  • WpVote
    Голосов 60
  • WpPart
    Частей 3
ل-"ببخشید... اینجا نوشته تعداد عشاقی که هر فرد به طور متوسط... در طول زنگیش دارد؛ ده و نیم عدد میباشد" _"درسته خیلی زیاد بنظر میرسه" ل-"زیاد، نخیر... کمه!... ده و نیم تا کمه" _"هر چی تو بگی" بعد از کمی فکر کردن یه دفترچه و خودکار از داخل جعبه در آورد و یه صفحه از دفترچه رو باز کرد و نوشت: . . . . (( آدمایی که تا حالا باهاشون خوابیدم ))
MR STYLES ( l.s persain translation) на ff_translation
ff_translation
  • WpView
    Прочтений 205,281
  • WpVote
    Голосов 27,576
  • WpPart
    Частей 33
" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا‌. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برنامه هاتونو مدیریت کنم.پس بهتره مراقب زبونتون باشین"
Small faults (L.S) на tantan1999
tantan1999
  • WpView
    Прочтений 10,797
  • WpVote
    Голосов 2,760
  • WpPart
    Частей 30
اشتباهات بزرگ...اشتباهات کوچک هیچ معیاری نمی تواند بزرگی اشتباهاتمان را اندازه گیری کند. کسی که مرتکب به اشتباه شده باشد، مقصر است. اگر تو مقصر باشی، من عاشقت می مانم... اگر من مقصر باشم، تو پیشم می مانی؟ وضعیت: در حال آپدیت
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED на mayda_fanfic
mayda_fanfic
  • WpView
    Прочтений 359,402
  • WpVote
    Голосов 59,369
  • WpPart
    Частей 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
TRIPLE S (StylesTriplets+Louis ) на Zara23M
Zara23M
  • WpView
    Прочтений 157,398
  • WpVote
    Голосов 17,805
  • WpPart
    Частей 35
Omega Louis Alpha Edward, Harry & Marcel styles Best rank: #1 in هری #1 in استایلز
Baby Boy(Larry Stylinson) на nitara70
nitara70
  • WpView
    Прочтений 155,588
  • WpVote
    Голосов 21,685
  • WpPart
    Частей 34
لویی به شماره ی اشتباهی پیام میده و زندگیش عوض میشه.
+ еще 6
Always You [L.S] ~ By Miss X на larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Прочтений 3,307,137
  • WpVote
    Голосов 303,299
  • WpPart
    Частей 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...