کلیشه "جنگل سرسبز و آبی ترین اقیانوس" 💙~💚
20 cerita
12 (l.s)(z.m) -Complete- oleh toovic
12 (l.s)(z.m) -Complete-
toovic
  • Membaca 246,587
  • Suara 43,975
  • Bagian 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂
Wanna Fuck?  oleh SepandX
Wanna Fuck?
SepandX
  • Membaca 72,959
  • Suara 15,788
  • Bagian 39
لویی غالبا یه لاشیه و هری فک میکنه که اون یه آشغاله. تا وقتی که نظرش عوض میشه. • a Larry Stylinson Fanfiction. • _ترجمه ی فارسی. نویسنده : mochaharry تلگرام : FanfictionsOnly
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون oleh maedeh1
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون
maedeh1
  • Membaca 226,778
  • Suara 24,608
  • Bagian 43
این داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون اومد داستانو به دوستاتونم معرفی کنید تا همینجا بخونن...ممنون
Last person[L.S] oleh adrianaaaaa79
Last person[L.S]
adrianaaaaa79
  • Membaca 242
  • Suara 60
  • Bagian 3
ل-"ببخشید... اینجا نوشته تعداد عشاقی که هر فرد به طور متوسط... در طول زنگیش دارد؛ ده و نیم عدد میباشد" _"درسته خیلی زیاد بنظر میرسه" ل-"زیاد، نخیر... کمه!... ده و نیم تا کمه" _"هر چی تو بگی" بعد از کمی فکر کردن یه دفترچه و خودکار از داخل جعبه در آورد و یه صفحه از دفترچه رو باز کرد و نوشت: . . . . (( آدمایی که تا حالا باهاشون خوابیدم ))
MR STYLES ( l.s persain translation) oleh ff_translation
MR STYLES ( l.s persain translation)
ff_translation
  • Membaca 203,545
  • Suara 27,471
  • Bagian 33
" خب پس این منشی جدیدمه ؟ " آقای استایلز پرسید و یه ابروشو داد بالا‌. "بله " منشی قبلی جواب داد. آقای استایلز اخم کرد و به لویی یه نگاهی انداخت. " من انتظار ...یکی ... نمیدونم..بهتر داشتم ؟؟" "ببخشید آقای بی ادب.من کسی ام که از این به بعد قراره برنامه هاتونو مدیریت کنم.پس بهتره مراقب زبونتون باشین"
Small faults (L.S) oleh tantan1999
Small faults (L.S)
tantan1999
  • Membaca 10,643
  • Suara 2,730
  • Bagian 30
اشتباهات بزرگ...اشتباهات کوچک هیچ معیاری نمی تواند بزرگی اشتباهاتمان را اندازه گیری کند. کسی که مرتکب به اشتباه شده باشد، مقصر است. اگر تو مقصر باشی، من عاشقت می مانم... اگر من مقصر باشم، تو پیشم می مانی؟ وضعیت: در حال آپدیت
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED oleh mayda_fanfic
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED
mayda_fanfic
  • Membaca 356,587
  • Suara 59,236
  • Bagian 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
TRIPLE S (StylesTriplets+Louis ) oleh Zara23M
TRIPLE S (StylesTriplets+Louis )
Zara23M
  • Membaca 154,021
  • Suara 17,672
  • Bagian 35
Omega Louis Alpha Edward, Harry & Marcel styles Best rank: #1 in هری #1 in استایلز
Baby Boy(Larry Stylinson) oleh nitara70
Baby Boy(Larry Stylinson)
nitara70
  • Membaca 154,268
  • Suara 21,632
  • Bagian 34
لویی به شماره ی اشتباهی پیام میده و زندگیش عوض میشه.
Always You [L.S] ~ By Miss X oleh larry_diary
Always You [L.S] ~ By Miss X
larry_diary
  • Membaca 3,278,614
  • Suara 302,781
  • Bagian 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...