Larry💙💚
11 stories
To the ends of the earth~L.S [Completed] by blueheartedme_
blueheartedme_
  • WpView
    Reads 62,351
  • WpVote
    Votes 7,971
  • WpPart
    Parts 21
"تا آخرِ دنیا دنبالم میکنی؟ اونجا جهانی وجود داره که فقط برای چشم های ما ساخته شده..." Persian translation
𝑶𝒏𝒆 𝑺𝒉𝒐𝒕 |(L.S)(Z.M) by theycallmesqr
theycallmesqr
  • WpView
    Reads 2,970
  • WpVote
    Votes 257
  • WpPart
    Parts 8
[مجموعه وانشات از لری و زیام🍀] هپی و سد اند بودنشون پایین هرچپتر نوشته میشه و به مرور بازم وانشات اضافه میشه. اولین قلمم نیست ولی اولین کارم تو واتپده🌻 امیدوارم لذت ببرید و حمایت کنید🧚🏻‍♀️
ฯMaRsHmaLLow wiTh CoFFee by Don_Mute
Don_Mute
  • WpView
    Reads 67,365
  • WpVote
    Votes 11,757
  • WpPart
    Parts 17
៛Larry Stylinson Cute MPREG Short story៛ +تو قهوه تلخِ منی! ×تو ام مارشمالوِ صورتی منی! 🚫(Smut,Mpreg) θθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθθ #1_gaylove #1_shortstory #2_cute
Gray World(L.S) by S_Larry_S
S_Larry_S
  • WpView
    Reads 150,214
  • WpVote
    Votes 18,022
  • WpPart
    Parts 52
(completed) يه دنياي جديد با قانون هاي جديد...
SIN(LarryStylinsonAU) by S_Larry_S
S_Larry_S
  • WpView
    Reads 251,935
  • WpVote
    Votes 29,136
  • WpPart
    Parts 40
Original Larry Stylinson (persian AU) for Iranian Larry shippers
*شاهزاده دزد دریایی *لری استایلینسون by maedeh1
maedeh1
  • WpView
    Reads 228,645
  • WpVote
    Votes 24,673
  • WpPart
    Parts 43
این داستان ورژن لری استایلینسون داستان "شاهزاده دزد دریایی" می باشد. لویی تاملینسون، وارث تاج و تخت انگلستان در کشتی درحال مسافرت به فرانسه بود که کشتی اش توسط هری استایلز، بدنام ترین دزد دریایی، معروف به شاهزاده ی هفت دریا مورد حمله قرار گرفت. امیدوارم که خوشتون بیاد. در ضمن داستان مطالب بالای 18 سال داره...با اطلاع بخونید لطفا اگه خوشتون اومد داستانو به دوستاتونم معرفی کنید تا همینجا بخونن...ممنون
Got The Sunshine On My Shoulders [L.S](Persian Translation) by PersianGayVodka
PersianGayVodka
  • WpView
    Reads 138,833
  • WpVote
    Votes 30,053
  • WpPart
    Parts 52
[Completed] پنج سال پیش، هری استایلز برای تبدیل شدن به یک خواننده و هنرمند، زادگاهش رو ترک کرد. هری به اون چه که پشت سرش به جا گذاشت توجه زیادی نکرد- یک زندگی، یک خانواده، و یک همسر... کسی که روزی از خواب بیدار شد و فهمید هری ترکش کرده. و حالا، هری همه چیز داشت: پولدار و معروف بود و همه ستایشش می کردند، از جمله دوست پسرش. اما وقتی حرف جدی شدن رابطه به میان اومد، هری مجبور شد با تمام واقعیت های ناراحت کننده ی گذشته اش رو به رو بشه - و لویی. کسی بود که تمام برگه های طلاقی که هری در طي پنج سال گذشته براش فرستاده بود رو پس فرستاد. ------ H a p p y E n d i n g ------ Written by: @Hattalove (AO3) Translated by: Persian Gay Vodka Team
12 (l.s)(z.m) -Complete- by toovic
toovic
  • WpView
    Reads 249,353
  • WpVote
    Votes 44,177
  • WpPart
    Parts 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂
Trouble mark •|L.S•|•Z.M|• COMPLETED by mayda_fanfic
mayda_fanfic
  • WpView
    Reads 359,304
  • WpVote
    Votes 59,368
  • WpPart
    Parts 79
Highest ranking : #1 in fanfiction -خدای من... تو بلدی خفه شی? -باور کن نه!
Always You [L.S] ~ By Miss X by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 3,306,207
  • WpVote
    Votes 303,293
  • WpPart
    Parts 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...