City Of Dead [Vkook AU]
"اون نيمه تاريكمو ديد و بهم گفت سياه رنگ مورد علاقشه"
چانیول دانشمند متواضع و خوشرویی که اینده درخشانی داره. ادم بی نقصی که همجنسگرا بودنش هم نمیتونه مانع محبوبیتش باشه تا زمانیکه خودش رو مبنی یک آزمایش قرار میده و زندگی خودش رو نابود میکنه. و درست زمانیکه فکر میکنه چیز دیگه ای برای از دست دادن نداره. سر و کله معجزه ی کوچیکی تو زندگیش پیدا میشه که باعث نابودن شدن زندگیشه...
خونه رو ترک کردم. تمام چیزی که اون روز با خودم داشتم کوله پشتی و تخته اسکیتم بود، به علاوه ی مبلغ نسبتا قابل توجهی پول که پدر بزرگم برام به ارث گذاشته بود. خوشبختانه سن قانونی در مورد وراثت تو کشور من 16 سال بود و وقتی دو ماه پیش پدر بزرگ ما رو ترک کرد پول نسبتا زود به حساب من واریز شد. بنابراین دیگه دلیلی نداشت که او...
وقتي كه جيمين ميفهمه ميتونه روح هر موجوديو ببينه وقتي توي خونه ي جديدشون شوهر خواهرش توسط يك روح كشته ميشه و جيمين تنها كسيه كه اخطارهاي روح توي خونرو ميفهمه و مهم تر اينكه اون روح نسبت نزديكي باهاش داره و بايد مشكلش رو حل كنه تا بتونه به زندگيه بعديش بره و خب حل كردن مشكل شايد با كمك دوستش يونگي راحت بنظر بياد ولي...