wants to read
73 stories
12 (l.s)(z.m) -Complete- by toovic
toovic
  • WpView
    Reads 249,384
  • WpVote
    Votes 44,178
  • WpPart
    Parts 58
۴ تا جوجه دانشجو که تنها دغدغه ی زندگیشون نمره ی دانشگاس و فکر میکنن تمام دنیا دور خودشون میچرخه و تنها چیزی که بهش فک می کنن اینه که کرم بعدیشونو کجا بریزن. غافل از اینکه یه اتفاق عجیب انتظارشونو میکشه ! یه اتفاق عجیب؟ شایدم یه موجود عجیب! موجودی که اجازه ورود به این دنیا رو نداره.... کاری که انجام دادن واقعا ارزششو داشت ؟؟ ........ نگاهمو به چشمای یخیش دوختم. تیله های بی روح آبیش نه تنها کمکی به کمتر شدن لرز بدنم نمیکرد بلکه حس میکردم مثل سیاه چاله روحمو سمت خودش میکشید. دستشو اروم بالا اورد و روی فکم گذاشت و از سرمای غیر عادی دستش صورتم مور مور شد. آروم سرمو سمت راست برگردوند. با دیدن بازتاب خودم توی آینه نفسم برید آخه...‌ فقط.... من..... توی آینه معلوم بودم. ⚠️هنگام خوندن فف نخ و سوزن همرایتان باشد.....خطر پاره شدن(از خنده) پارت های اولیه در دست تعمیر میباشد🛂
Delibal [Z,M] by Yanamson
Yanamson
  • WpView
    Reads 8,003
  • WpVote
    Votes 1,243
  • WpPart
    Parts 25
Completed ‌کلمه‌ی "دلیبال" " Delibal": نوعی عسل که مقدار کم آن شفا دهنده و مقدار زیاد از آن کشنده است. آدمی را دلیبال صدا میزنند که نه توان تحمل دوریش را دارند و نه توان نزدیکی بیش از حد به او را. ژانر: معمایی، جنایی، رومنس Cover by @imfatwzh ⚠️این بوک حاوی محتویاتی می باشد که ممکن است برای هر سن و روحیه ای مناسب نباشد، پس با آگاهی مطالعه کنید.
HURRICANE  Ziam by corneliustheghost
corneliustheghost
  • WpView
    Reads 311,724
  • WpVote
    Votes 39,036
  • WpPart
    Parts 56
به قصد پرواز تجربه کردم سقوط را ...🧿
[ The Fault In Our Stars ➳ Z.M ] by oned_fanfic
oned_fanfic
  • WpView
    Reads 185,327
  • WpVote
    Votes 28,560
  • WpPart
    Parts 53
لیام از طبقه ی پایین داشت صداش میکرد، اما زین نمیتونست نگاهش رو از ستاره های بالای سرش ، توی آسمون تیره جدا کنه .برای ساعتها بهشون خیره شده بود تا شاید بفهمه ستاره راهنماش چرا داره اشتباه میکنه؟ زین خیره شده بود تا بفهمه چرا عاشق برادرش شده! -این داستان محارم نیست- ❌-Warning: you may think it's an Incest love story but it's not. Be at ease. -COMPLETED-
𝓜𝔂 𝓞𝓪𝓼𝓲𝓼 | پناه من by sonyia_directioner
sonyia_directioner
  • WpView
    Reads 5,728
  • WpVote
    Votes 655
  • WpPart
    Parts 24
کامل شده... ²⁰²¹-²⁰²³ "من...یادم نمیاد اخرین چشم هایی که دیدم و تحت تاثیر قرار گرفتم ِکی و کی بود. ولی اونا ابی بودن. چشم های تو .بدون پلک زدن به پلک های خمار و خواب الودت خیره شدم. تقالت برای دوباره بوسیدنم رو میبینم. و این اولین ملاقات ما بود"...پناِه من. وقتی به دلیل وجودم فکر میکنم، فقط تو ظاهر میشی تو سرم. دلیل هر دم، و بازدم متقابلش. دلیل هر حس اسودگی و ضربان قلب نیمه مُرده ام. سبب گرمای تو تنم؛ جنبش تو سینم؛ نبض رو گردنم؛ رنگ رخم؛ همه چیز و هرچیزی که گمان میکنم من رو سرپا نگه داشته تا حالا و بعد از دیدن تو، خود تویی. -⚠️محتوای بوک شامل روابط جنسی متعدد، خشونت، تجاوز و دل شکستی های عمیق است. اما جدا از ضربه های روحی قراره شاهد نشستن کشتیِ دل دو تا انسان بالغ به گِلِ عشق باشید🧡 Telegram: myoasis_larry ᯽𝓛𝓸𝓷𝓰 𝓢𝓽𝓸𝓻𝔂 ᯽𝓛𝓪𝓻𝓻𝔂 ᯽ 𝓓𝓻𝓪𝓶𝓪, 𝓑𝓻𝓸𝓶𝓪𝓷𝓬𝓮 ᯽ 𝐛𝐲: 𝒮ℴ𝓃𝓎𝒾𝒶
Z.M   L.H   N.SH by hithebast
hithebast
  • WpView
    Reads 34,442
  • WpVote
    Votes 3,238
  • WpPart
    Parts 65
زیام😈 لری😈 شانیل😈 اسمات💧
Part of he[Z.M] by Spzolfax
Spzolfax
  • WpView
    Reads 31,007
  • WpVote
    Votes 5,328
  • WpPart
    Parts 54
زین نفس عمیقی کشید و دستش رو تو جیب کتش فرو برد. -دیگه نمی‌خوامت؛ خسته کننده شدی! با نیشخند غلیظی گفت و نفهمید لحن سردش باعث یخ بستن قلب اون شد. اون هم نمی‌خواست اما.. مجبور بود! لیام به سمتش دوید و محکم بازوی اون رو بین ناخن‌هاش گرفت. -تو بهم.. تو بهم قول داده بودی زی تند تند پلک می‌زد تا از ریزش اشک‌هاش جلوگیری کنه اما موفق نشد و اولین قطره‌ی اشک زمانی از چشم‌هاش پایین افتاد که زین با بی‌رحمی بازوش رو از دست اون بیرون کشید. -قولی در کار نبود؛ همه‌ش بازی بود. با عصبانیت غرید و روش رو از اون برگردوند. -برو سراغ زندگیت! گفت و با اخم راه اومده رو برگشت و این لیام بود که با اشک به جای خالی اون چشم دوخت و به صدای بلند اون تو ذهنش گوش سپرد -فراموش نکن احساس من به تو واقعی ترین چیز تو این بازیه! از نظر تو شکست چیه؟! از دست دادنِ کسی؟! زمین خوردن تو راه موفقیت؟! نمیدونم.. اما از نظرِ اون.. شکست تنها و تنها رفتنش بود.. همین! رفتنی که اتفاق افتاد نه تنها قلبِ اون رو.. بلکه قلب هر دوی اون ها رو اسیر خودش کرد و حالا.. اینجا.. دقیقا کنارِ میدانِ ساعت.. دیگه چشم های اون پسر نمیخندید و این.. عمق فاجعه بود! فاجعه ای که ناخواسته رخ داده بود و اون رو کشته بود.. اما باید پا پس می‌کشید؟ Start: 5 January 2020
Excessive | Complete by 1DFanFic_iran
1DFanFic_iran
  • WpView
    Reads 424,789
  • WpVote
    Votes 43,247
  • WpPart
    Parts 108
[ C O M P L E T E D ] "من برای مدتی زیر نظر داشتمت عشقم" اون بطور تاریکی در گوشم زمزمه کرد "چرا این کارو با من میکنی؟" من داد و فریاد کردم.خنده ی کوچیکی از دهنش بیرون اومد "چون" اون گفت و دستاش رو از دیوار به سمت سرم و پایین بدنم برد و کمی روی کمرم نگه داشت.. "من میتونم" #1 in Persian FanFiction (Harry Styles AU) [Persian Translation] Copyright All Rights Reserved @fxckingpayno ❌داستان خصوصيه ، قبل از خوندن پيج رو فالو كنيد❌ Translated By : @Rozhinbh & @_pawn_
LuvWar by Nil00fr
Nil00fr
  • WpView
    Reads 22,704
  • WpVote
    Votes 3,030
  • WpPart
    Parts 75
اونا یادشون نمیومد که من کیم و هویتم براشون فقط درد بود پس گذاشتم تو فراموشی بمونن و خودم... سرم به انتقام گرمه