Larry
106 stories
A Darker Shade Of Love [L.S] by PARASTOOSTYLESS
PARASTOOSTYLESS
  • WpView
    Reads 58,183
  • WpVote
    Votes 4,087
  • WpPart
    Parts 55
[Complete] لویی تاملینسون یک مولتی میلیاردرِ،اون فقط 30 سالشه ولی یک بیزینس من پولدار و موفق با گذشته ای تاریکه،که فکر میکنه عشق برای افراد ضعیفه. همچنین لویی یه سادیستِ،اون دوست داره در حین داشتن رابطه درد رو تحمیل کنه و از هیچ کلمه امنی استفاده نمیکنه هری استایلز یک دانشجو 19 سالست که سخت تلاش میکنه از دانشگاه فارغ التحصیل بشه.اون دوست داره که نویسنده و یک عکاس حرفه ای بشه ،هری پسری شاد و خوش شانسیه که توی گارلند، یکی از گی کلاب های لندن توی منطقه سوهو کار می کنه. اتفاقا گارلند متعلق به بخشی از ثروت لویی تاملینسونه! Start: 8June 2020 Author : littlespoonstyles94
UnbelieVers L.S by Larrycupcaks28
Larrycupcaks28
  • WpView
    Reads 6,918
  • WpVote
    Votes 755
  • WpPart
    Parts 10
لویی سال آخر دبیرستانه. و تمام تمرکزش روی درس و فوتبالشه تا با موفقیت بتونه از دانشگاه فوتبال "منچستر یونایتد" پذیرش بگیره. با وجود خانواده ای پیچیده ، مشکلاتش و آینده ی نامعلومش، تنها چیزی که فکرشو نمیکرد این بود که بزرگترین دشمنش اینجوری دلش رو بلرزونه! نه!!!! اینکه هری "دشمنِ بامنفعتش" بشه اصلا توی برنامه هاش نبود! لویی و هری قطعا از هم متنفرن، و تنها فوتباله که مهمه... فوتبال همه چیزه.... Not my story... All the rights goes to : Isthatyoularry on AO3
100 voicemails *completed* [L.S] by blueanditshades
blueanditshades
  • WpView
    Reads 44,021
  • WpVote
    Votes 11,320
  • WpPart
    Parts 106
"امشب میای پارتی؟هممون منتظرتیم" کدوم پارتی؟ با اخم ویس بعدی رو پلی کردم. این یکی هم از طرف همون پسر بود. راستش، همه ی اون صدتا ویس میل از طرف اون بودن. _____ "تازه اخبارو شنیدم." "ببخشید، یادم نیست کی اون عکسارو گرفتم..." "تو باید برگردی،باشه؟" ⸙⸙⸙ #3 shortstory #20 harry 5th February 2021
Stuck in illusions. [L.S] [Z.M] by T_2020sucks
T_2020sucks
  • WpView
    Reads 15,374
  • WpVote
    Votes 2,570
  • WpPart
    Parts 52
"تمام این مدت میخواستم بیام و ببینمت لویی... حتی شده فقط از دور... فقط ببینمت و بدونم که حالت خوبه یا نه ولی... اونا نذاشتن. نه گذاشتن خودم بیام و یواشکی بهت سر بزنم نه گذاشتن کسی رو برای اینکار بفرستم... انگار داشتم لبه ی پرتگاه جنون بندبازی میکردم... داشتم دیوونه میشدم... باورم کن لو، تمام این مدتی که پیشم نبودی داشتم دیوونه میشدم... درست مثل یه ماهی که میدونه باید توی دریا باشه اما فقط نمیتونه دریا رو پیدا کنه. تو دریای منی لو لعنت به اونها که منو از دریام دور کردن..." ⚠️⚠️ این داستان شامل صحنه هایی است که ممکن است برای همه مناسب نباشند، مانند تجاوز، تحقیر، کشتار، روابط جنسی و... ⚠️⚠️
remember me [L.S] by my_dream_hunter
my_dream_hunter
  • WpView
    Reads 3,092
  • WpVote
    Votes 750
  • WpPart
    Parts 9
بلوز ینی چی؟ بذار نوبت خودت بشه بعد بپرسی بطری رو چرخوند خب حالا بگو بلوز یه موسیقیه که برده های افریقایی وقتی که درد زیادی متحمل میشدن ولی حرفی نمیتونستن بزنن میخوندن که نمایانگر غم درونیه تو هم غم درونی رو میشه از طرفت احساس کرد توی خنده هات وقتی به دست و پا زدن شکارات میخندی توی قدم زدنت توی تکون دادن دستات موقع حرف زدن توی نفس کشیدنت توی بند بند وجودت غم رو میشه احساس کرد بلوز اگه فقط یکم انسانیت توی آدمای اطرافت باقی مونده باشه.
Lie To ME [L.S] by barry__s
barry__s
  • WpView
    Reads 4,235
  • WpVote
    Votes 958
  • WpPart
    Parts 11
روزی خواهد رسید که برای داشتنم مجبور به اجباری. روزی خواهد رسید که برای بوسیدنم اشک خواهی ریخت، اما تا رسیدن به آن روز، خوب نگاهم کن، من تکرار نمی‌شوم.
Larry smut by 90slxrry
90slxrry
  • WpView
    Reads 7,333
  • WpVote
    Votes 52
  • WpPart
    Parts 5
smut and fluff for you Larry lovers like me
Blue Ice. by XBlueShineX
XBlueShineX
  • WpView
    Reads 50,859
  • WpVote
    Votes 6,643
  • WpPart
    Parts 25
هری خیره توی چشم‌هاش غرید: -‌ هرگز به من دست نزن. نمی‌خوام ببینمت! لویی با صدای خفه‌ای گفت: -‌ من..من نمی‌فهمم... به دیوار تکیه زد تا سقوط نکنه و خودش رو در آغوش گرفت. تنش یخ بسته بود. -‌ چی رو نمی‌فهمی؟ نمی‌خوامت! . . . *Persian Translation *Original Story By: @purpledandeli0n
Here you are  [z.m_l.s] by rayan1998tab
rayan1998tab
  • WpView
    Reads 128,840
  • WpVote
    Votes 16,629
  • WpPart
    Parts 53
محتواي +١٨ داره و لطفا اگه دوست نداريد نخونيد.. هیچوقت نمیتونست چشماشو، اون لحظه که بهش سرزنش تلخی میزد از یاد ببره.. چشمای افسونگری که تهدید کننده و وعده دهنده اونو به بازی گرفته بود... دوگوی سبز جذاب و پر حرارتی، که همه هستی لويى رو تا اونجایی که از فکر بشر عاجزه به سمتش میکشید..
Unbelievers (L.S) by MahlaStylinson
MahlaStylinson
  • WpView
    Reads 24,616
  • WpVote
    Votes 5,103
  • WpPart
    Parts 24
لویی داره اخرین سال از کالج رو میگذرونه و قصد داره امسال رو به بهترین شکل ممکن تموم کنه. ولی اون علاوه بر یه جفت کفش ورزشیش، ذهن پر از تیکه و طعنه ش و دوست صمیمی دلقکش، یه خانواده پیچیده، یه آینده نا معلوم و از همه بدتر یه دشمن فنا ناپذیر داره که زندگیش و جهنم کردن. البته اینکه یه جایی تبدیل به دشمن های 'با منفعت' بشن، توی برنامه ش نبود. یا جایی که لویی و هری به هیچ وجه دوست همدیگه نیستن، و فوتبال همه زندگی شونه. [ this is not my story. all the rights to -isthatyoularry- on ao3 ] Warnings : - smut