yahirfb's Reading List
5 stories
HOAX by blousara
blousara
  • WpView
    Reads 883
  • WpVote
    Votes 190
  • WpPart
    Parts 10
من آتشی را خاموش کردم که به گمانم تنت را می‌سوزاند؛ اما گویی تو از دل شعله ها متولد می‌شدی! هیچ آتشی دیگر تورا شعله ور نمی‌کند... تو هستی! اینجایی... اما تبدیل به خاکستر شده ای که تا به دست من دراید، به باد سپرده می‌شود..!
'}{'WiNgeRsun'}{°{~ by Don_Mute
Don_Mute
  • WpView
    Reads 101,300
  • WpVote
    Votes 24,411
  • WpPart
    Parts 51
{Ziam & Larry Paranormal Novel} و خداوند برخی فرشتگان را از زیبایی به زشتی می کشد... بالهایشان را سیاه می کند و صورتهایشان را قبیح... گناهشان چه می تواند باشد؟ بغیر از گول خوردن توسط شیطان؟ زمانی که شیطان توانست اولین فرشته را از راه حقیقی منحرف کند, فرشته از بهشت تبعید شد و دیگر میان فرشته ها جایی نداشت, انسان ها آنها را, به خاطر چهره و ویژگی هایشان, وینگرسان می خواندند! کسی چه می داند؟ افسانه ها می گویند وینگر ها,در بالای ابرها زندگی می کنند,جایی که از دید انسان ها پنهان باشند,شب ها بیدار می شوند و به دنبال طعمه میگردند! مواظب باش تا طعمه ی بعدی, تو نباشی...! :این ففیک دارای,صحنه های خشن,دنیای ماورا,اسمات,قتل و مرگ,و شاید برای برخی ترسناک,می باشد!! ----{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}{}<°{~ #1_fanfiction #1_killer #1_gaylove #1_horror #1_Ziam #1_Liampayne #2_Zaynmalik
FlaMeS [Z.m] by imfuckingshadow
imfuckingshadow
  • WpView
    Reads 35,598
  • WpVote
    Votes 5,347
  • WpPart
    Parts 22
welcome salite ha Zayn Top +15 بوک شامل خشونت، قتل، شکنجه، الفاظ رکیک و...
NIAZ. by blueloubear
blueloubear
  • WpView
    Reads 10,129
  • WpVote
    Votes 2,557
  • WpPart
    Parts 16
من آدم نگاه کردنم؛ آدم‌ داشتن نبودم هیچوقت.
Always You [L.S] ~ By Miss X by larry_diary
larry_diary
  • WpView
    Reads 3,305,836
  • WpVote
    Votes 303,284
  • WpPart
    Parts 140
هری...هرررری...خواهش میکنم نجاتم بده...نذار من رو ببرن...هرررری... قطرات اشک گونه های پسر چشم سبز رو تر میکنن...صدا توی ذهنش تکرار میشه....حتی جرات نکن به التماس هاش گوش بدی استایلز...حتی جرات نکن برگردی سمتش... صدای فریادهای وحشت زده ی لویی تنش رو میلرزونن...روحش رو از هم میدرن...قلبش رو از کار میندازن اما این اجبار بود.هری این قسم نانوشته رو امضا کرده بود. صدای لویی پشت سرش خاموش میشه.زمزمه ی خفه ی هری توی باد گم میشه. هری:متاسفم لویی.متاسفم...