☁️Hunhan☁️
8 stories
celebrity by Hani_XG
celebrity
Hani_XG
  • Reads 744
  • Votes 190
  • Parts 4
CUP : HunHan Condition :✅ #Full✅ Gener: Comedy, fluff, romance Summary: لوهان، سلبریتی مشهور دنیای سرگرمی فقط بخاطر یک سهل انگاری به دام پیچ و خم جاده های سرنوشت میوفته. و حالا این سرنوشت اونو در مقابل یک پسر بچه به اسم اوه سهون قرار میده، پسری که اونقدام بچه و نابالغ نیست....
The Royal Fiancé by NooRa_H_614
The Royal Fiancé
NooRa_H_614
  • Reads 26,629
  • Votes 3,275
  • Parts 39
Written by NooRa ژانر : عاشقانه و کمی +18 کاپل هونهان و ... لوهان برای تامین هزینه های درمان عمه اش که تنها کسیه که داره مجبور میشه از آینده ش بگذره و با خانواده ی سلطنتی مرموزی وصلت کنه. پسری که دوستش نداره و کشور غریب... چطوری از پسش بر میاد؟
𝙼𝚢 𝙵𝚊𝚝𝚑𝚎𝚛'𝚜 𝙳𝚒𝚊𝚛𝚢 📖 by ANE009RNE
𝙼𝚢 𝙵𝚊𝚝𝚑𝚎𝚛'𝚜 𝙳𝚒𝚊𝚛𝚢 📖
ANE009RNE
  • Reads 3,090
  • Votes 980
  • Parts 24
لوهان و بکهیون دوستایی هستن که از بچگی با هم بودن، بخاطر کنجکاوی و البته خوابی که لوهان میبینه، بعد از ۸ سال دوباره پاشونو توی خونه پدری لوهان میزارن، اما با برداشتن دفترچه خاطرات عجیب پدر لوهان اتفاقات مشکوکی براشون میوفته و اونارو درگیر یه ماجرای عجیب و جالب میکنه.... 《کاپل ها::: هونهان☆کایسو☆چانبک》 قسمتی از داستان: + نخند - من خندیدنو دوست دارم + منم خندیدنو دوس دارم ولی تو نخند - چرا ؟ + چون خیلی کوچولو میشی ! ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ + من به احمق سیاهه رو اعصابم - سیاه؟ + آره سیاه - کدوم احمقی همچین چرندی گفته؟ تو سیاه نیستی + پس چی؟ - تو یه آدم فوقالعاده ای که با اینکه روی اعصابه ولی بخاطر همین پوست خوشرنگش قطعا تاحالا خیلی هارو عاشق خودش کرده، اتفاقا تو نه تنها سیاه نیستی، تازه خیلی هم پوست خوشرنگی داری ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ + تو خیلی برام خاصی و من نمیتونم بهت بگم چرا، چون هنوز دلیلی براش ندارم - منم دوستت دارم ■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■□■ روز های آپ : آخر هفته ها ازم حمایت کنین، امیدوارم که خوشتون بیاد :)))♡♡♡
من عاشق پسر شوگر ددیمم!  by a4w4_fiction
من عاشق پسر شوگر ددیمم!
a4w4_fiction
  • Reads 172,096
  • Votes 36,656
  • Parts 50
خلاصه : زندگی لوهان نسبتا خوب پیش میرفت، اون شوگر ددی ای داشت که به لطفش میتونست خرج تحصیلش رو بده و امکانات لازم برای خانواده.ی پر جمعیتش رو فراهم کنه؛ اما با وارد شدن پسر جذاب آقای اوه به زندگیش همه چیز یهو عوض شد! بیبی بوی بودن برای پدر اوه سهون دیگه اون قدرها هم کار آسونی به نظر نمیرسید! 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 «پایان یافته» ✅ اسم فیک : I love my sugar daddy ('s son!) کاپل ها: هونهان / چانبک ژانر : اسمات / رمنس / زندگی روزمره / ددی کینک نویسنده : a4w4 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸 سخن نویسنده : خب قبل از هر چیزی یاید بگم که رده‌ی سنی این فیک +18 هستش. لطفا بهش توجه کنین. امیدوارم از این فیک خوشتون بیاد توجه کنین که موضوعش کمی خاصه و ممکنه همه پسند نباشه. اگر فکر میکنین نمیتونین با مدل داستان کنار بیاین لطفا دیگه ادامش ندین. و اینکه ممنونم از وقتی که میذارین، لطفا اگر دوست داشتین حتما ووت بدین و کامنت بذارین و به بقیه معرفیش کنین که به شدت به حمایتت هاتون نیازمندم ❤
Touch my Heart by Donya_aqua
Touch my Heart
Donya_aqua
  • Reads 11,673
  • Votes 2,799
  • Parts 18
لوهان با عاشق شدن به سهون بزرگترین اشتباه زندگیشو انجام داده بود. تونسته بود لبخند رو به لبهای سهون بیاره ولی لبخند خودشو از دست داده بود... ᯽᯽᯽ زوج: هونهان، کایسو ژانر: عاشقانه، مدرسه‌ای، انگست وضعیت: تکمیل شده✅ لینک زبان اصلی https://my.w.tt/WzEL68G2PL اجازه نامه کسب شده✔
VISION by xarrcane
VISION
xarrcane
  • Reads 605
  • Votes 160
  • Parts 1
لوهان فقط یک ماه دیگه فرصت داره با چشماش ببینه و بعد ازون برای همیشه بیناییش رو از دست میده. 🕐 فيكشن: ويژن | #Vision 🕑 كاپل: هــونهــان 🕒 ژانرها: رمنس، تراژدى، درام 🕓 نويسنده: @xarrcane 🕔 وضعيت: #OneShot [يه ويديو كوتاه و اهنگ داره اين داستان كه اينجا بهم اجازه نميده لينكشونو بذارم :)) تو كانال تلگرام هستن...]
Spring perfume  by realwoona
Spring perfume
realwoona
  • Reads 8,035
  • Votes 2,282
  • Parts 6
❌کامل شده❌ لوهان،پسرِ نابینایی که بعد از شنیدنِ بوی خوشِ شیرینی های اوه سهون؛وارده شیرینی پزیش میشه و عطرِبهاری رو با خودش به مغازه ی اوه سهون وارد میکنه! ژانر:رمنس،درام،انگست(هپی اند) چندشاتی(۶قسمتی) کاپل:هونهان(اصلی)،کایسو
" Agreement " [Complete] by RayPer_Fic
" Agreement " [Complete]
RayPer_Fic
  • Reads 29,382
  • Votes 6,015
  • Parts 28
¬‌ قرارداد _ کامل شده ¬‌کاپل: هونهان •¬‌ژانر: درام | انگست | زندگی روزمره •¬‌خلاصه لوهان : اون بی نقصه ... یه شاهزاده کامل ... کسی که می تونه با یه نگاهش قلبت رو به لرزش در بیاره ... قلب منم لرزوند با لبخندش ... لبخندی که مثل وزش باد خنک زمستون می مونه... باعث شد سقوط کنم و عاشقش بشم جوری که حتی تصوری ازش توی دنیای من نبود. من توی دنیای خودم بودم، تنها و راضی. اون کسی بود که مرزها رو شکست. آهسته آهسته وزید و قبل از اینکه بفهمم وارد قلبم شد. من عاشقش شدم. حس خوبی بود که لبخند هاش رو داشته باشه توجه اش رو داشته باشم ولی یه چیزهایی هست که دست خودت نیست. همونطور که عاشق شدنم دست خودم نبود رسیدن به این عشق هم دست خودم نبود. من می خواستمش برای داشتنش تلاش کردم اما هربار انگار سخت و سخت تر میشد. من با قلبم چه میکردم؟ قلبی که با هر تپش اون رو ازم می خواست؟ چاره ای نداشتم هیچ راهی به این عشق ندارم جز این قرارداد ... قراردادی که در ظاهر ساده است. فقط یک امضا بود قراردادی که می تونه شروع و پایان عشق من باشه. این قرارداد می تونه آخرین امید من باشه؟ می تونه کاری کنه به دستش بیارم؟ سهون : چشم باز کردم و یکباره دیدمش. حتی از دیدنش شوکه شدم. می دونستم همیشه بوده ولی چرا هیچ وقت ندیدمش؟ همیشه بود و هرگز دیده نشد... شاید فقط من ندیدمش. م